جدول جو
جدول جو

معنی مبرح

مبرح
آزار دهنده، اذیت کننده، به رنج اندازنده
تصویری از مبرح
تصویر مبرح
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مبرح

مبرح

مبرح
اذیت کننده برنج در افکننده: علم الله که چو چشم برین لقای مروح زدم از درد های مبرح بیاسودم و در کنج این وحشت خانه انده سرای برواء کریم تو مستانس شدم
فرهنگ لغت هوشیار

مبرح

مبرح
سخت و شدید و جانگداز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). در مشقت و شدت اندازنده. به رنج درافکننده. اذیت و آزار رساننده: علم اﷲ که چون چشم بر این لقای مروح زدم از دردهای مبرح بیاسودم. (مرزبان نامه ص 125). و رجوع به تبرح شود
لغت نامه دهخدا