جدول جو
جدول جو

معنی مضاحک - جستجوی لغت در جدول جو

مضاحک
(مَ حِ)
جمع واژۀ مضحکه. (یادداشت مؤلف). سخنان خنده آور. لطیفه ها و بذله ها: چنان باید محاکی باشی و بسیار حکایت های مضاحک و سخن مسکته و نوادرهای بدیع یاد داری. (قابوسنامه چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 204).
مقالت های حکمت باز کرده
سخنهای مضاحک ساز کرده.
نظامی.
آخر ختم بر مضاحکی چند و هزلیات کنم تا متصفحان این کتاب را چون از جد آن و حکایت بزرگان ملال گیرد بدان تفرجی کنند. (راحهالصدور ص 63).
گفت جاروبی ندارم در دکان
گفت بس بس این مضاحک را بمان.
مولوی.
مست گشت و شاد و خندان شد چو باغ
در ندیمی و مضاحک رفت و لاغ.
مولوی.
اطلست عمر و مضاحک شهوت است
روز و شب مقراض و خنده غفلت است.
مولوی.
در مجلس بزرگی چنان بر کار نشیند و قایل آن ازآن منفعتی یابد که بسیار بذله های خوش و مضاحک شیرین ده یک آن بخود نبیند. (المعجم چ دانشگاه ص 459)
لغت نامه دهخدا
مضاحک
لطیفه ها و بذله ها، جمع مضحکه، خریش ها خنده خریش ها جمع مضحکه سخنان خنده آور لطیفه ها بذله ها: و آخر ختم بر مضاحکی چندو هزلیات کنم تا متصفحان این کتاب را چون از جد آن و حکایت بزرگان ملال گیرد بدان تفرجی کنند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مضاحکه
تصویر مضاحکه
با هم خندیدن، به خنده آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضاحک
تصویر ضاحک
خندان، خنده کننده، درحال خندیدن، سبک روح، خنده رو، خنداخند، ضحوک، منبسط، خندنده، خندناک، خنده ناک، شکفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
خنده آور، خنده دار، دلقک
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حِ)
ستیهنده و دیر خصومت کننده. (از منتهی الارب) (آنندراج) ستیهنده و لجاجت کننده. (ناظم الاطباء). ستیزه جو
لغت نامه دهخدا
خندیدن. (زوزنی). خندیدن و با هم خندیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بتکلف خندیدن قوم، یکدیگر را خندانیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ رَ)
باکسی خندیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار چ بنیاد فرهنگ) (از اقرب الموارد) ، غلبه کردن بر کسی در خندیدن. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بسیارخند. یقال: رجل مضحاک و امراءه مضحاک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ حِ)
تنگ جایها و تنگیها. (منتهی الارب). جایهای تنگ و تنگیها. (ناظم الاطباء). مضایق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حِ)
با هم خندنده. (آنندراج). با هم خنده کنان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضاحک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حِ)
جمع واژۀ اضحوکه. (از اقرب الموارد). رجوع به اضاحیک و اضحوکه شود
لغت نامه دهخدا
جای خندیدن، محل خندیدن، خنده آور خنده دار خریش خنده ریش، جای خنده خنده زار (گویش افغانی) آنکه یا آنچه باعث خنده شود خنده آور
فرهنگ لغت هوشیار
خنده کننده، مرد خندان خندنده، سنگ تابان، رای روشن، ابر درخشدار خندان خندنده، (رمل) هم شکلی است که آن را لحیان نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماحک
تصویر مماحک
ستیهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضحاک
تصویر مضحاک
خندنده پر خنده پر خند بسیار خندنده بسیار خنده کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متضاحک
تصویر متضاحک
همخند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضاحک
تصویر تضاحک
با هم خندیدن همخندی با هم خندیدن با هم خندیدنخنده کردن باهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاحکت
تصویر مضاحکت
ابهم خندیدن، غلبه کردن برکسی در خنده
فرهنگ لغت هوشیار
مضاحکه و مضاحکت در فارسی: همخندی، بیشخندی ابهم خندیدن، غلبه کردن برکسی در خنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضاحک
تصویر تضاحک
((تَ حُ))
با هم خندیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضاحکه
تصویر مضاحکه
((مُ حَ کَ یا کِ))
با هم خندیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضاحک
تصویر ضاحک
((حِ))
خندان، خندنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
((مُ حِ))
خنده آور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
Ridiculous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
ridicule
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
ridículo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
lächerlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
absurdalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
нелепый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
абсурдний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
belachelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
ridículo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
ridicolo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
हास्यास्पद
دیکشنری فارسی به هندی