جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تضاحک

تضاحک

تضاحک
با هم خندیدن همخندی با هم خندیدن با هم خندیدنخنده کردن باهم
تضاحک
فرهنگ لغت هوشیار

تضاحک

تضاحک
خندیدن. (زوزنی). خندیدن و با هم خندیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بتکلف خندیدن قوم، یکدیگر را خندانیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مضاحک

مضاحک
لطیفه ها و بذله ها، جمع مضحکه، خریش ها خنده خریش ها جمع مضحکه سخنان خنده آور لطیفه ها بذله ها: و آخر ختم بر مضاحکی چندو هزلیات کنم تا متصفحان این کتاب را چون از جد آن و حکایت بزرگان ملال گیرد بدان تفرجی کنند
فرهنگ لغت هوشیار

اضاحک

اضاحک
جَمعِ واژۀ اضحوکه. (از اقرب الموارد). رجوع به اضاحیک و اضحوکه شود
لغت نامه دهخدا

تلاحک

تلاحک
سخت کردن پیوستگی چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تداخل چیزی، تلائم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تماحک

تماحک
باهم ستیهیدن و خصومت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تماحک البیعان و الخصمان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تزاحک

تزاحک
بهمدیگر نزدیک شدن و دور گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). از لغات اضداد است
لغت نامه دهخدا