معنی تضاحک - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تضاحک
تضاحک
تضاحک
با هم خندیدن همخندی با هم خندیدن با هم خندیدنخنده کردن باهم
فرهنگ لغت هوشیار
تضاحک
تضاحک
خندیدن. (زوزنی). خندیدن و با هم خندیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بتکلف خندیدن قوم، یکدیگر را خندانیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مضاحک
مضاحک
لطیفه ها و بذله ها، جمع مضحکه، خریش ها خنده خریش ها جمع مضحکه سخنان خنده آور لطیفه ها بذله ها: و آخر ختم بر مضاحکی چندو هزلیات کنم تا متصفحان این کتاب را چون از جد آن و حکایت بزرگان ملال گیرد بدان تفرجی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
اضاحک
اضاحک
جَمعِ واژۀ اضحوکه. (از اقرب الموارد). رجوع به اضاحیک و اضحوکه شود
لغت نامه دهخدا
تلاحک
تلاحک
سخت کردن پیوستگی چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تداخل چیزی، تلائم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تماحک
تماحک
باهم ستیهیدن و خصومت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تماحک البیعان و الخصمان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تزاحک
تزاحک
بهمدیگر نزدیک شدن و دور گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). از لغات اضداد است
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.