جدول جو
جدول جو

معنی مصمت - جستجوی لغت در جدول جو

مصمت
بی صدا، صامت، همخوان
تصویری از مصمت
تصویر مصمت
فرهنگ فارسی عمید
مصمت
آنچه میانش پر باشد
تصویری از مصمت
تصویر مصمت
فرهنگ فارسی عمید
مصمت
(مُ مِ)
مرد بیمار خاموش. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح عروض) شعری یا بیتی را گویند که در عروض آن (یعنی در جزء اخیر مصراع اول آن) قافیه نباشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
مصمت
(مُ صَمْ مَ)
الف مصمت، هزار کامل و تمام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مصمت. (منتهی الارب). رجوع به مصمت شود، خاموش. (ناظم الاطباء). ساکت، خاموش کرده شده. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مصمت
خاموش و ساکت
تصویری از مصمت
تصویر مصمت
فرهنگ لغت هوشیار
مصمت
((مُ مِ))
خاموش، ساکت
تصویری از مصمت
تصویر مصمت
فرهنگ فارسی معین
مصمت
((مُ مَ))
چیزی که داخلش پر باشد، زخمی که از اندرون پر شده و دو لب آن به هم آمده باشد، دربسته، دیوار بی درز، اسبی که رنگ های پوستش با هم مخلوط نباشد، جامد از ابریشم خالص و کمرنگ
تصویری از مصمت
تصویر مصمت
فرهنگ فارسی معین
مصمت
بی صدا، صامت، هم خوان، خاموش، صامت
متضاد: مصوت، واکه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عصمت
تصویر عصمت
(دخترانه)
بی گناهی، پاکدامنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عصمت
تصویر عصمت
منع، نگه داری نفس از گناه، پاکدامنی، ملکۀ اجتناب از گناه و خطا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرمت
تصویر مرمت
تعمیر کردن، اصلاح کردن بنا یا چیز دیگر، کنایه از بهبود بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وصمت
تصویر وصمت
سستی در بدن، ننگ، عیب و عار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذمت
تصویر مذمت
بد گفتن از کسی یا چیزی، بدگویی، نکوهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصوت
تصویر مصوت
صدادار، واکه، بانگ کننده، صدادار، آنکه بلند بانگ کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصمم
تصویر مصمم
آنکه تصمیم به کاری گرفته است و دارای عزم و اراده می باشد، ثابت و استوار، شمشیر درگذرنده از استخوان
فرهنگ فارسی عمید
(مُ صَمْ مَ تَ)
مؤنث مصمت. (ناظم الاطباء) ، حروف مصمته، سوای شش حرف ’مربنفل’ است. (منتهی الارب). تمام حروف عرب است جز شش حرف ذلق (یعنی ب، ر، ف، ل، م، ن) و عبارتند از: ا ت ث ج ح خ د ذ ز س ش ص ض ط ظ ع غ ق ک و ه ی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وصمت
تصویر وصمت
ننگ، عار، عیب: (... و آفتاب سلطنت او را از و صمت کسوف و صروف و معرت زوال انتقال محفوظ و مضبوط)
فرهنگ لغت هوشیار
آوا دار بانگ کننده آواز کننده، آوازی که با لرزش تار آواها از گلو برمی آید، حرفی (از حروف الفبا) که صدای آن از ارتعاش تار آواها از گلو بر میاید مقابل صامت. توضیح 1 در الفبای فارسی بعضی از مصوتها جزو حرکات حساب شوند و بقیه جزو حروف. توضیح 2 بعضی بجای مصوت صدا دار و برخی با صدا را اصطلاح کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصمم
تصویر مصمم
تصمیم گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمت
تصویر مرمت
تعمیر و اصلاح هر چیز، تدارک، ترمیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذمت
تصویر مذمت
نکوهش، بدگفتن، بد گوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصمت
تصویر عصمت
پاکدامنی و نا آلودگی به گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذمت
تصویر مذمت
((مَ ذَ مَّ))
نکوهش، سرزنش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وصمت
تصویر وصمت
((وَ مَ))
ننگ، عار، عیب، نقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصوت
تصویر مصوت
((مُ صَ وِّ))
صدادار، دارای صدای بلند، حرف صدادار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصمم
تصویر مصمم
((مُ صَ مَّ))
با عزم و اراده، آن که تصمیم به کاری گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرمت
تصویر مرمت
((مَ رَ مَّ))
تعمیر و اصلاح هرچیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصمت
تصویر عصمت
((عِ صْ مَ))
پاک دامنی، نگاهداری نفس از گناه و خطا، فرشته اجتناب از گناه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مذمت
تصویر مذمت
نکوهش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرمت
تصویر مرمت
بازسازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مصمم
تصویر مصمم
Determined, Adamant, Resolute
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مصمم
تصویر مصمم
inflexível, determinado, resoluto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مصمم
تصویر مصمم
unnachgiebig, entschlossen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مصمم
تصویر مصمم
nieugięty, zdecydowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مصمم
تصویر مصمم
непреклонный , решительный
دیکشنری فارسی به روسی