صاحب، یاران اصحاب رای: اصحاب ابوحنیفه نعمان بن ثابت که دربارۀ مسائلی که اثر یا حدیثی دربارۀ آن وجود نداشت به رای خود و قیاس رجوع می کردند، اصحاب قیاس اصحاب قیاس: اصحاب ابوحنیفه نعمان بن ثابت که دربارۀ مسائلی که اثر یا حدیثی دربارۀ آن وجود نداشت به رای خود و قیاس رجوع می کردند، اصحاب رای اصحاب شمال: در روایات بدکارانی که در روز قیامت نامۀ اعمالشان را در دست چپ خواهند داشت اصحاب یمین: در روایات نیکوکارانی که در روز قیامت نامۀ اعمالشان را در دست راست خواهند داشت
صاحب، یاران اصحاب رای: اصحاب ابوحنیفه نعمان بن ثابت که دربارۀ مسائلی که اثر یا حدیثی دربارۀ آن وجود نداشت به رای خود و قیاس رجوع می کردند، اصحاب قیاس اصحاب قیاس: اصحاب ابوحنیفه نعمان بن ثابت که دربارۀ مسائلی که اثر یا حدیثی دربارۀ آن وجود نداشت به رای خود و قیاس رجوع می کردند، اصحاب رای اصحاب شمال: در روایات بدکارانی که در روز قیامت نامۀ اعمالشان را در دست چپ خواهند داشت اصحاب یمین: در روایات نیکوکارانی که در روز قیامت نامۀ اعمالشان را در دست راست خواهند داشت
نصیرآباد. دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 8هزارگزی خاور ورزقان، در مسیر شوسۀ تبریز به اهر، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نصیرآباد. دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 8هزارگزی خاور ورزقان، در مسیر شوسۀ تبریز به اهر، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
همصحبت گردیده. همراه شده. همراه و رفیق و یار. (ناظم الاطباء) ، مع. با. همراه کرده شده. فرستاده شده بوسیلۀ...: مصحوب پست، با پست. همراه پست. بوسیلۀ پست. (یادداشت مؤلف)
همصحبت گردیده. همراه شده. همراه و رفیق و یار. (ناظم الاطباء) ، مع. با. همراه کرده شده. فرستاده شده بوسیلۀ...: مصحوب پست، با پست. همراه پست. بوسیلۀ پست. (یادداشت مؤلف)
نائینی. از شاعران قرن یازدهم هجری و اصل وی از قصبۀ نائین بوده ولی در اصفهان می زیسته. در برخی از علوم، خاصه علم رمالی متبحر بوده و طبعش به مطایبه رغبتی کامل داشته با آنکه زیاده از هفتاد سال عمر داشته به هزلیات می پرداخته است به مضمون الهزل فی الکلام کالملح فی الطعام. اینک چند بیتی از یک مطایبۀ او: به کوچه ای گذرم بود چون نسیم سحر فتاده در ره من عکس ماهی از منظر ز اضطراب سراسیمه هر طرف دیدم چو آفتاب نمودار شد یکی دختر به گوشه ای بنشستم دو چشم خون پالا گهی ستون زنخ دست و گه به زانو سر... خموش باش مصاحب که در دیار هوس از این مطایبه شد کام مرد و زن چو شکر حکیم سوزنی از گفته منفعل گردد اگر کند به سمرقند این قصیده گذر. (از مجمعالفصحاء چ مصفا ج 2 بخش 1 ص 70 و 71). و رجوع به آتشکدۀ آذر ص 201 و فرهنگ سخنوران شود
نائینی. از شاعران قرن یازدهم هجری و اصل وی از قصبۀ نائین بوده ولی در اصفهان می زیسته. در برخی از علوم، خاصه علم رمالی متبحر بوده و طبعش به مطایبه رغبتی کامل داشته با آنکه زیاده از هفتاد سال عمر داشته به هزلیات می پرداخته است به مضمون الهزل فی الکلام کالملح فی الطعام. اینک چند بیتی از یک مطایبۀ او: به کوچه ای گذرم بود چون نسیم سحر فتاده در ره من عکس ماهی از منظر ز اضطراب سراسیمه هر طرف دیدم چو آفتاب نمودار شد یکی دختر به گوشه ای بنشستم دو چشم خون پالا گهی ستون زنخ دست و گه به زانو سر... خموش باش مصاحب که در دیار هوس از این مطایبه شد کام مرد و زن چو شکر حکیم سوزنی از گفته منفعل گردد اگر کند به سمرقند این قصیده گذر. (از مجمعالفصحاء چ مصفا ج 2 بخش 1 ص 70 و 71). و رجوع به آتشکدۀ آذر ص 201 و فرهنگ سخنوران شود
مصاحبت کننده. یار و رفیق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یار. همدم. دوست. هم صحبت و هم نشین و همدم و ملازم. (ناظم الاطباء). هم نشین. همراه. هم صحبت. معاشر. همکت. ندیم. (یادداشت مؤلف) : پسر برادرش یاقوتی و قتلمش بن اسرائیل پسرعمش هر دو مصاحب و ملازم او بودند. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 18). نخست موعظت پیر می فروش این است که از مصاحب ناجنس احتراز کنید. حافظ. مصاحب و نایب و کارساز ابوالحسن ابوعلی بن نصر بن سالم بوده است. (ترجمه تاریخ قم ص 221). مسنوت، مصاحبی که بی سبب خشم گیرد بر تو. شعیر، یار و مصاحب. (منتهی الارب). - مصاحب شدن، هم نشین شدن و هم صحبت گردیدن. (ناظم الاطباء). ، رام بعد از صعوبت و سرکشی. (منتهی الارب) (آنندراج). رام پس از سختی و سرکشی. (ناظم الاطباء)
مصاحبت کننده. یار و رفیق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یار. همدم. دوست. هم صحبت و هم نشین و همدم و ملازم. (ناظم الاطباء). هم نشین. همراه. هم صحبت. معاشر. همکت. ندیم. (یادداشت مؤلف) : پسر برادرش یاقوتی و قتلمش بن اسرائیل پسرعمش هر دو مصاحب و ملازم او بودند. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 18). نخست موعظت پیر می فروش این است که از مصاحب ناجنس احتراز کنید. حافظ. مصاحب و نایب و کارساز ابوالحسن ابوعلی بن نصر بن سالم بوده است. (ترجمه تاریخ قم ص 221). مسنوت، مصاحبی که بی سبب خشم گیرد بر تو. شعیر، یار و مصاحب. (منتهی الارب). - مصاحب شدن، هم نشین شدن و هم صحبت گردیدن. (ناظم الاطباء). ، رام بعد از صعوبت و سرکشی. (منتهی الارب) (آنندراج). رام پس از سختی و سرکشی. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ صاحب. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 63) (دهار). جمع واژۀ صحب است و صحب جمع واژۀ صاحب. و جمع واژۀ اصحاب، اصاحیب است. (از منتهی الارب). و این جمع صاحب نیست بلکه جمعالجمع صاحب است، چرا که اسم جمع صحب است جمع صحب اصحاب است و جمع اصحاب اصاحیب می آید. (از لطایف و صراح و سعدالدین تفتازانی). و جماعتی دیگر میگویند که اصحاب جمع صاحب است و اظهار جمع ظاهر و انصار جمع ناصر و اجهال جمع جاهل، و جاراﷲ زمخشری از این انکار دارد. واﷲ اعلم. (آنندراج) (غیاث اللغات). خداوندان. (آنندراج) (مؤید الفضلاء) (غیاث). صاحبان. دارندگان. مالکان: اصحاب گنه را به گنه دیر بگیرد آنگه که بگیرد زبر و زیر بگیرد. منوچهری. اصحاب تاج و تخت و نگین و کلاه را اندر جهان به خدمت تو افتخار باد. مسعود سعد. اگر غفلتی ورزم به نزدیک اصحاب خرد معذور نباشم. (کلیله و دمنه). خلاف میان اصحاب ملتها هرچه ظاهرتر. (کلیله و دمنه). مکر اصحاب اغراض... بی اثر نباشد. (کلیله و دمنه). مراتب میان اصحاب مروت مشترک و متنازع است. (کلیله و دمنه). ارباب شوق در طلبت بی دلند و هوش اصحاب فهم در صفتت بی سرند و پا. سعدی.
جَمعِ واژۀ صاحب. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 63) (دهار). جَمعِ واژۀ صَحْب است و صحب جَمعِ واژۀ صاحب. و جَمعِ واژۀ اصحاب، اصاحیب است. (از منتهی الارب). و این جمع صاحب نیست بلکه جمعالجمع صاحب است، چرا که اسم جمع صَحْب است جمع صحب اصحاب است و جمع اصحاب اصاحیب می آید. (از لطایف و صراح و سعدالدین تفتازانی). و جماعتی دیگر میگویند که اصحاب جمع صاحب است و اَظهار جمع ظاهر و انصار جمع ناصر و اجهال جمع جاهل، و جاراﷲ زمخشری از این انکار دارد. واﷲ اعلم. (آنندراج) (غیاث اللغات). خداوندان. (آنندراج) (مؤید الفضلاء) (غیاث). صاحبان. دارندگان. مالکان: اصحاب گنه را به گنه دیر بگیرد آنگه که بگیرد زبر و زیر بگیرد. منوچهری. اصحاب تاج و تخت و نگین و کلاه را اندر جهان به خدمت تو افتخار باد. مسعود سعد. اگر غفلتی ورزم به نزدیک اصحاب خرد معذور نباشم. (کلیله و دمنه). خلاف میان اصحاب ملتها هرچه ظاهرتر. (کلیله و دمنه). مکر اصحاب اغراض... بی اثر نباشد. (کلیله و دمنه). مراتب میان اصحاب مروت مشترک و متنازَع است. (کلیله و دمنه). ارباب شوق در طلبت بی دلند و هوش اصحاب فهم در صفتت بی سرند و پا. سعدی.
جمع صاحب، یاران همنشینان جمع صاحب همنشینان، اصحاب پیغمبر ص. توضیح جمع این کلمه در فارسی صحابان است: نبی آفتاب و صحابان چو ماه بهم نسبتی (بستنی) یکدیگر راست راه
جمع صاحب، یاران همنشینان جمع صاحب همنشینان، اصحاب پیغمبر ص. توضیح جمع این کلمه در فارسی صحابان است: نبی آفتاب و صحابان چو ماه بهم نسبتی (بستنی) یکدیگر راست راه