- مصانعت
- نیک فرا گرفتن، خوش رفتاری
معنی مصانعت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بازدارندگی، جلوگیری، بازداری، جلوگیری
با هم کشتی گرفتن، کشتی گیری
کسی را از کاری بازداشتن، منع کردن، جلوگیری کردن
کشتی گرفتن یکدیگر را بر زمین کوفتن، کشتی گیری
بازداشتگی، منع، نهی، اعتراض
جمع مصنع و مصنعه، آبگیرها کلات ها کاخ ها ده ها کارگاه ها شمر ها جمع مصنع مصنعه: جاهایی که آب باران در آنها جمع شود آبگیرها: ... و اضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر ومصانع و مزارات متبرک و بقاع خیر صرف کرده است، دیهها قری، قلعه ها قصرها
مصنع ها، جاهایی که آب باران در آن جمع شود مانند حوض ها، آب گیرها، آب انبارها، کارگاه ها، کارخانه ها، جمع واژۀ مصنع
همنشینی
دشمنی
بازگشت
دوری گزیدن، دوری کردن
مصون بودن، محفوظ بودن، در پزشکی حالت مقاومت نسبی در برابر بعضی بیماری ها، در علوم سیاسی مصون بودن از بازداشت و تعقیب
با هم خوابیدن، همخوابگی
یکدیگر را فریب دادن، خدعه کردن
ترک دشمنی کردن، با هم آشتی کردن
مانند و شبیه یکدیگر شدن، مشابهت
با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
هم جنس شدن، هم جنس بودن مانند هم شدن
با هم ستیزه کردن، عناد کردن، دوری جستن
پیروی کردن، در پی کسی رفتن، بدرقه کردن، مسافتی دنبال مسافر یا مهمان رفتن
شتاب کردن، شتافتن، بر یکدیگر پیشی گرفتن
دوستی کردن با کسی، دوستی پاک با کسی داشتن
سختی کشیدن، رنج دیدن، کشمکش داشتن، رنجاندن
جمع شدن باهم، جماع کردن، هم بستر شدن با زن
اطاعت کردن، فرمان برداری، موافقت کردن در امری
با کسی صحبت داشتن، با کسی یار و همدم شدن، همدمی
رجوع کردن، بازگشتن، توبه کردن، بازگشتن به سوی خدا
پیروی، از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن، متابعت
به یکدیگر ضربه و لطمه زدن، همدیگر را طرد کردن یا کشتن
یکدیگر را راندن و دور کردن، از کسی حمایت و طرف داری کردن، دفاع کردن، سهل انگاری در انجام کاری، تعلّل کردن
بیعت کردن