جدول جو
جدول جو

معنی مصاقب - جستجوی لغت در جدول جو

مصاقب
(مُ قَ)
مواجه. رویاروی. روبرو. (یادداشت مؤلف) : و یحملوننی (ای جسدی) الی الجبل المصاقب لقریه مزداخان. (از وصیت نامۀ امام فخر رازی از عیون الانباء ج 2 ص 28)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاقب
تصویر معاقب
عقاب شده، شکنجه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاحب
تصویر مصاحب
هم صحبت، یار، همدم، ملازم، معاشر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاقب
تصویر معاقب
عقاب کننده، عذاب دهنده، دنبال کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصائب
تصویر مصائب
مصیبت ها، سختی ها، رنج ها، اندوه ها، جمع واژۀ مصیبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاعب
تصویر مصاعب
شداید، مشقت ها، سختی ها، گرفتاری ها، جمع مصعب، مصعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
مراقبت کننده، نگهبان، در تصوف سالکی که در حال مراقبت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناقب
تصویر مناقب
منقبت ها، هنرها و کارهای نیکو که موجب ستایش شود، چیزهایی که مایه فخر و مباهات باشد، شعرهایی که در ستایش کسی به ویژه بزرگان دین سروده شده است، جمع واژۀ منقبت
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ)
روی باروی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). صقاب. (ناظم الاطباء) ، همدیگر نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). با کسی نزدیکی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). و رجوع به صقاب شود
لغت نامه دهخدا
جمع مصعب، گشن ها و دشواری ها جاهای دشوار سختیها شداید مشقات توضیح باین معنی جمعی است بی مفرد، جمع مصعب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع منقبت، ستایش انگیزان ناز مایه ها جمع منقبت آنچه موجب ستودگی گردد از خصلتهای نیک و هنرها: (و فضایل ذات بزرگ و مناقب خاندان مبارک شاهانشاهی را شرحی و بسطی داده شود) (کلیله. مصحح مینوی. 10)، اصطلاحا} مناقب {برای مدایح ایمه شیعه و} فضایل {برای مداحان خلفای راشدین بکار رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاقب
تصویر معاقب
عذاب دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
مواظب، ناظر، نگران، نگرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاقل
تصویر مصاقل
جمع مصقل، زداینده ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مصیبت: ... اما بحکم آنک همه ساله در مصاید مرغان می بودیم و در مصایب ایشان بمصیبت خویش شریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصائب
تصویر مصائب
جمع مصیبت
فرهنگ لغت هوشیار
همدامون همگوی همدم مصاحبت کننده، هم صحبت یار همدم: پسر برادرش یاقوتی وقتلمش بن اسرائیل پسر عمش هر دو مصاحب و ملازم او بودند. . ، جمع مصاحبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاقب
تصویر معاقب
((مُ قِ))
عذاب کننده، پیگیر، دنبال کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناقب
تصویر مناقب
((مَ قِ))
جمع منقبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
((مُ قِ))
نگهبان، مراقبت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاعب
تصویر مصاعب
((مَ عِ))
جمع مصعب، دشواری ها و سختی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصایب
تصویر مصایب
((مَ یِ))
جمع مصیبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاحب
تصویر مصاحب
((مُ حِ))
هم صحبت، هم نشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
Attentive, Caring, Proctor, Vigilant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
attentif, attentionné, surveillant, vigilant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
atento, carinhoso, fiscal, vigilante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
aufmerksam, fürsorglich, Aufsichtsperson, wachsam
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
uważny, troskliwy, nadzorca, czujny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
внимательный , заботливый , проктор , бдительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
уважний , турботливий , інспектор , пильний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
attent, zorgzaam, toezichthouder, waakzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
atento, cariñoso, supervisor, vigilante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
attento, premuroso, sorvegliante, vigile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
सतर्क , देखभाल करनेवाला , निरीक्षक , चौकस
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
সতর্ক , যত্নশীল , পরীক্ষক , সজাগ
دیکشنری فارسی به بنگالی