- مصارفه
- مصارفه در فارسی: ور تنیدن (مبادله کردن)، سر باژ سر باج مبادله کردن، عوارضی که بمقتضای حال مودیان مالیات برای جبران کسردر آمدهای مالیاتی از آنان وصول میشد
معنی مصارفه - جستجوی لغت در جدول جو
- مصارفه ((مُ رِ فِ یا رَ فَ))
- مبادله کردن، عوارضی که به مقتضای حال مؤدیان مالیات برای جبران کسر درآمدهای مالیاتی از آنان وصول می شد
- مصارفه
- مبادله کردن، عوارضی که از مردم جهت جبران کسر درآمدهای مالیاتی دریافت می شد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برخورد کردن با کسی، یافتن و دیدن چیزی
یکدیگر را شناختن، با هم اظهار آشنایی کردن
پاداش دادن به بدی
مشارفه و مشارفت در فارسی خود ستایی خود برتر دانی، آگاهی، والایی، نزدیک شدن، برآمدن
مصادفه در فارسی: یافتن، دویدن، بر خورد کردن با این مانک در تازی نیامده برخورد کردن با کسی
مصارعه و مصارعت در فارسی: کشتی بر زمین کوفتن: یکدیگر را کشتی گرفتن یکدیگر را بر زمین کوفتن، کشتی گیری
معارفه در فارسی: آشنایی شناسایی یکدیگر را شناختن، باهم اظهار آشنایی کردن، شناخت یکدیگر، اظهار آشنایی
مصرف ها، صرف و خرج کردن ها، جاهای صرف و خرج کردن، محل های خرج، جمع واژۀ مصرف
جمع مصرف، محل صرف کردن
جدایی
پیکار، چالش، ستیز، نبرد
پایمردانه
تاوان گیری
گفتگو
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
حمله کردن، به یکدیگر جستن
با هم کشتی گرفتن، کشتی گیری
با کسی صحبت داشتن، هم صحبتی، همدمی، جلسه ای رسمی که در آن شخصی به پرسش هایی که از او می شود پاسخ می دهد
با هم صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن
غالب شدن بر کسی به صبر، شکیبایی کردن
با کسی دوستی کردن، از روی اخلاص با کسی دوست شدن
به یکدیگر خوردن و همدیگر را کوفتن، به هم صدمه زدن
به یکدیگر فخر کردن به شرف و بزرگی، مطلع شدن بر چیزی، سمت اشراف و مفتشی داشتن بر کسی
دست دادن به یکدیگر هنگام ملاقات، دست در دست هم گذاشتن، دست یکدیگر را فشردن
مصراع ها، نیمه های از ابیات شعر، لنگه های در، جمع واژۀ مصراع
مال کسی را به زور ضبط کردن، جریمه و تاوان گرفتن، بازگیری، بازخواست
جمع صیرفی، کهبدان سره دانان