جدول جو
جدول جو

معنی مشکار - جستجوی لغت در جدول جو

مشکار(مِ)
ناقه مشکار، شتر مادۀ پرشیر. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتر بسیارشیر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشکان
تصویر مشکان
(پسرانه)
مشک (ماده ای معطر در سنسکریت) + ان (نشانه جمع فارسی)، نام ناحیه ای درهمدان، نام پدر ابونصر صاحب دیوان رسالت محمد غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشکور
تصویر مشکور
مورد شکر و سپاسگزاری قرارگرفته، پسندیده و ستوده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
آنچه بتوان آن را با حواس پنجگانه درک کرد، نمایان، پدیدار، پیدا، هویدا، ظاهر، واضح
آشکار شدن: آشکار گشتن، نمایان شدن، ظاهر شدن
آشکار کردن: آشکار ساختن، نمایان ساختن، ظاهر کردن، فاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکار
تصویر اشکار
شکار، هر حیوانی که آن را با تیر زده یا با دام می گیرند، حیوان صید شده، نخجیر، صید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکبار
تصویر مشکبار
آنچه که بوی مشک پراکنده سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکات
تصویر مشکات
منفذ و جایی که در آن چراغ بگذارند، هر جایی که در یا روی آن چراغ گذاشته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشکار
تصویر خشکار
نوعی شیرینی سنتی از آرد برنج که داخل آن، مغز گردو و دارچین قرار می دهند، آرد سبوس دار، نانی که از این نوع آرد تهیه می شد، برای مثال خشکار گرسنه را کلیج است / با سیری نان میده هیچ است (نظامی - لغت نامه - خشکار)
فرهنگ فارسی عمید
آردی که سبوس آنرا نگرفته باشند، نانی که از آرد مذکور گیرند، نوعی شیرینی که از آرد مذکور سازند و در ولایات شمالی در شهرهای ساحلی بر خزر مصرف کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذکار
تصویر مذکار
نر زای پسر زای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکور
تصویر مشکور
پسندیده و ستوده
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که از آن مشک ببارد و پراکنده شود، معطر: برخاکیان عشق فشان جرعه لبش تا خاک لعل گون شود و مشکبار هم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکاه
تصویر مشکاه
مشکات درفارسی: چراغدان
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی که در آن چراغ و قندیل گذارند جایی که در آن چراغ نهند. توضیح رسم الخط صحیح آن در عربی مشکاه و در رسم الخط قرآنی مشکوه است ولی بشیوه نویسندگان ایرانی در فارسی مشکات درست تر است
فرهنگ لغت هوشیار
ظاهر هویدا بارز مشهود مقابل پنهان نهان مخفی ناپیدا ناپدید نهفته، در جلوت جهرا علانیه علنا مقابل در خلوت خفیه سرا، صورت مقابل معنی، حواس ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبکار
تصویر مبکار
زود رس خرما بن زود رس، زود رویا زمین زود رویا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکبار
تصویر مشکبار
((مُ))
چیزی که از آن مشک ببارد، کنایه از معطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکات
تصویر مشکات
((مِ))
جایی که در آن چراغ بگذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشکار
تصویر خشکار
((خُ))
آردی که سبوس نگرفته باشند، نانی که از آرد مذکور گیرند، نوعی شیرینی که از آرد مذکور سازند و در ولایات شمالی در شهرهای ساحلی بحر خزر مصرف کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکور
تصویر مشکور
((مَ))
شکر گفته شده، سپاسگزاری شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
((شْ یا ش ِ))
ظاهر، هویدا، علناً، صورت، مقابل معنی، حواس ظاهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکار
تصویر اشکار
((اِ))
شکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
Blatant, Exposed, Obvious, Overt, Revealing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
flagrant, exposé, évident, manifeste, révélateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
явный , обнажённый , очевидный , разоблачающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
offensichtlich, exponiert, aufschlussreich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
явний , відкритий , очевидний , розкриваючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
rażący, odsłonięty, oczywisty, ujawniający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
明显的 , 暴露的 , 揭示的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
flagrante, exposto, óbvio, manifesto, revelador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
flagrante, esposto, ovvio, manifesto, rivelatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
flagrante, expuesto, obvio, manifiesto, revelador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
overduidelijk, blootgesteld, duidelijk, onthullend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
ชัดเจน , เผยแพร่ , เผย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آشکار
تصویر آشکار
jelas, terbuka, mengungkapkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی