معنی آشکار آشکار آنچه بتوان آن را با حواس پنجگانه درک کرد، نمایان، پدیدار، پیدا، هویدا، ظاهر، واضحآشکار شدن: آشکار گشتن، نمایان شدن، ظاهر شدنآشکار کردن: آشکار ساختن، نمایان ساختن، ظاهر کردن، فاش کردن تصویر آشکار فرهنگ فارسی عمید