معنی آشکار - فرهنگ فارسی معین
معنی آشکار
- آشکار((شْ یا ش ِ))
- ظاهر، هویدا، علناً، صورت، مقابل معنی، حواس ظاهر
تصویر آشکار
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آشکار
آشکار
- آشکار
- ظاهر هویدا بارز مشهود مقابل پنهان نهان مخفی ناپیدا ناپدید نهفته، در جلوت جهرا علانیه علنا مقابل در خلوت خفیه سرا، صورت مقابل معنی، حواس ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار
- آشکار
- آنچه بتوان آن را با حواس پنجگانه درک کرد، نمایان، پدیدار، پیدا، هویدا، ظاهر، واضح
آشکار شدن: آشکار گشتن، نمایان شدن، ظاهر شدن
آشکار کردن: آشکار ساختن، نمایان ساختن، ظاهر کردن، فاش کردن
فرهنگ فارسی عمید