پوست بازرفتگی از اندام به زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، جراحتی با وسعت و بدون عمق زدن. (از اقرب الموارد) : اصابته مشنه، جراحتی بر آن وارد آمد که پهن بود و گودی نداشت. (ناظم الاطباء)
پوست بازرفتگی از اندام به زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، جراحتی با وسعت و بدون عمق زدن. (از اقرب الموارد) : اصابته مشنه، جراحتی بر آن وارد آمد که پهن بود و گودی نداشت. (ناظم الاطباء)
پشنجه. افزاری باشد که جولاهکان بدان آهار بر تانه مالند و آن دستۀ گیاهی بود که مانندجاروب برهم بسته باشند. (برهان) (از جهانگیری) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام). دست افزار جولاهان که بدان آهار بر تار کشند. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 196 و 209 و پشنجه شود: بشنجه روی و ازرق چشم و اشقر سر او را خم گل نی خم زر. نظامی (از آنندراج) (از فرهنگ نظام). تار و پود مراد من نشود تافته بی بشنجۀ لطفت. قریعالدهر (از فرهنگ نظام) (از انجمن آرا) (آنندراج). ، بدخلق بودن. (ناظم الاطباء) ، بدطبیعت بودن. (ناظم الاطباء)
پشنجه. افزاری باشد که جولاهکان بدان آهار بر تانه مالند و آن دستۀ گیاهی بود که مانندجاروب برهم بسته باشند. (برهان) (از جهانگیری) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام). دست افزار جولاهان که بدان آهار بر تار کشند. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 196 و 209 و پشنجه شود: بشنجه روی و ازرق چشم و اشقر سر او را خم گل نی خم زر. نظامی (از آنندراج) (از فرهنگ نظام). تار و پود مراد من نشود تافته بی بشنجۀ لطفت. قریعالدهر (از فرهنگ نظام) (از انجمن آرا) (آنندراج). ، بدخلق بودن. (ناظم الاطباء) ، بدطبیعت بودن. (ناظم الاطباء)
بشنجه. افزاری جولاهگان را از دستۀ گیاهی یا موی و مانند آن که بدان آهار بر جامه کنند. افزاری باشد که (شومالان) جولاهگان بدان آهار بر تانه مالند و آن دستۀ گیاهی بود که مانند جاروب برهم بسته باشند و بعضی گویند آهاری باشد که بر تانه مالند. (برهان قاطع در لفظ پشنجه و بشنجه). آبگیر بود که جولاهان دارند و عرب مرطم و مرشﱡه گویند. (صحاح الفرس). آبگیری بود که جولاهان دارند و در السامی فی الاسامی آن دستۀ گیاه که شومالان بدان شو بر کار افشانند.
بشنجه. افزاری جولاهگان را از دستۀ گیاهی یا موی و مانند آن که بدان آهار بر جامه کنند. افزاری باشد که (شومالان) جولاهگان بدان آهار بر تانه مالند و آن دستۀ گیاهی بود که مانند جاروب برهم بسته باشند و بعضی گویند آهاری باشد که بر تانه مالند. (برهان قاطع در لفظ پشنجه و بشنجه). آبگیر بود که جولاهان دارند و عرب مرطم و مَرَشﱡه گویند. (صحاح الفرس). آبگیری بود که جولاهان دارند و در السامی فی الاسامی آن دستۀ گیاه که شومالان بدان شو بر کار افشانند.