جدول جو
جدول جو

معنی پشنجه

پشنجه
آلتی شبیه جاروب که بافنده با آن آهار به پارچه می زند
تصویری از پشنجه
تصویر پشنجه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پشنجه

پشنجه

پشنجه
جاروب مانندی از موی یا گیاه و مانند آن که بدان آهار بر جامه و تانه افشانند
فرهنگ لغت هوشیار

پشنجه

پشنجه
جاروب مانندی از موی یا گیاه و مانند آن که بدان آهار بر جامه و تانه افشانند
فرهنگ فارسی معین

پشنجه

پشنجه
بشنجه. افزاری جولاهگان را از دستۀ گیاهی یا موی و مانند آن که بدان آهار بر جامه کنند. افزاری باشد که (شومالان) جولاهگان بدان آهار بر تانه مالند و آن دستۀ گیاهی بود که مانند جاروب برهم بسته باشند و بعضی گویند آهاری باشد که بر تانه مالند. (برهان قاطع در لفظ پشنجه و بشنجه). آبگیر بود که جولاهان دارند و عرب مرطم و مَرَشﱡه گویند. (صحاح الفرس). آبگیری بود که جولاهان دارند و در السامی فی الاسامی آن دستۀ گیاه که شومالان بدان شو بر کار افشانند.
لغت نامه دهخدا

بشنجه

بشنجه
افزاری که جولاهگان بدان آهار برتانه مالند و آن دسته گیاهی است مانند جاروب برهم بسته، آهاری که بر تانه مالند
فرهنگ لغت هوشیار

بشنجه

بشنجه
افزاری که جولاهگان بدان آهار بر تانه مالند و آن دسته گیاهی است مانند جاروب برهم بسته، آهاری که بر تانه مالند
فرهنگ فارسی معین

پوشنجه

پوشنجه
منسوب به پوشنج (پوشنگ). بوشنجه:
نوشم قدح نبید پوشنجه
هنگام صبوح و ساقیان رنجه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

بشنجه

بشنجه
پشنجه. افزاری باشد که جولاهکان بدان آهار بر تانه مالند و آن دستۀ گیاهی بود که مانندجاروب برهم بسته باشند. (برهان) (از جهانگیری) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام). دست افزار جولاهان که بدان آهار بر تار کشند. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 196 و 209 و پشنجه شود:
بشنجه روی و ازرق چشم و اشقر
سر او را خم گل نی خم زر.
نظامی (از آنندراج) (از فرهنگ نظام).
تار و پود مراد من نشود
تافته بی بشنجۀ لطفت.
قریعالدهر (از فرهنگ نظام) (از انجمن آرا) (آنندراج).
، بدخلق بودن. (ناظم الاطباء) ، بدطبیعت بودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا