آشامیده شده. هر چیز آشامیده شده. و هر چیز آشامیدنی و قابل شرب. (ناظم الاطباء). نوشابه. (فرهنگستان). - مشروب و مأکول، آب و غذا. ، آبخورده و آب داده شده. (ناظم الاطباء). - مشروب شدن، آب خوردن، و آب داده شدن. (ناظم الاطباء). - مشروب کردن، آبدادن. (ناظم الاطباء). ، در تداول کنایه از شراب و عرق و دیگر نوشابه های الکلی است. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مشروب فروش، آن که عرق، شراب و آبجو فروشد. و رجوع به مشروبات شود
آشامیده شده. هر چیز آشامیده شده. و هر چیز آشامیدنی و قابل شرب. (ناظم الاطباء). نوشابه. (فرهنگستان). - مشروب و مأکول، آب و غذا. ، آبخورده و آب داده شده. (ناظم الاطباء). - مشروب شدن، آب خوردن، و آب داده شدن. (ناظم الاطباء). - مشروب کردن، آبدادن. (ناظم الاطباء). ، در تداول کنایه از شراب و عرق و دیگر نوشابه های الکلی است. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مشروب فروش، آن که عرق، شراب و آبجو فروشد. و رجوع به مشروبات شود
معین بر آن است که این واژه در تازی نیامده (زیرا شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند) این واژه در منتهی الارب و آنندراج آمده و گمان می رود که با مشرف هم پیوند و همخانواده باشد زیر دست وضیع مقابل شریف: رئیس و مرووس و شریف و مشروف... توضیح این صورت در عربی نیامده چه شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند
معین بر آن است که این واژه در تازی نیامده (زیرا شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند) این واژه در منتهی الارب و آنندراج آمده و گمان می رود که با مشرف هم پیوند و همخانواده باشد زیر دست وضیع مقابل شریف: رئیس و مرووس و شریف و مشروف... توضیح این صورت در عربی نیامده چه شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند