نوعی از حلوا باشد. (فرهنگ جهانگیری). در فرهنگ جهانگیری نوعی حلوا نوشته اند و در جای دیگر به فتح اول و بجای نون تای قرشت بر وزن شلخته آمده است به معنی حلوائی که آن را توبرتو گویند. (برهان). نوعی از حلوا. (ناظم الاطباء). نامی از حلوا باشد. (آنندراج) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف مشخته، حلوائی بود... (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به ’مشخته’ شود
نوعی از حلوا باشد. (فرهنگ جهانگیری). در فرهنگ جهانگیری نوعی حلوا نوشته اند و در جای دیگر به فتح اول و بجای نون تای قرشت بر وزن شلخته آمده است به معنی حلوائی که آن را توبرتو گویند. (برهان). نوعی از حلوا. (ناظم الاطباء). نامی از حلوا باشد. (آنندراج) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف مشخته، حلوائی بود... (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به ’مشخته’ شود
حلوایی بود صافی و درشت و به تازی آن را مشاش خوانند، چین در چین بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال 458). حلوای صابونی باشد و به تازی آن را مشاش خوانند چین در چین بود. (صحاح الفرس). نوعی حلوای صافی و درشت. مشاش چین در چین، تو بر تو. (فرهنگ فارسی معین) : آری کودک مؤاجر آید کو را زود بیاموزیش به مغز و مشخته. کسائی (ازلغت فرس اسدی)
حلوایی بود صافی و درشت و به تازی آن را مشاش خوانند، چین در چین بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال 458). حلوای صابونی باشد و به تازی آن را مشاش خوانند چین در چین بود. (صحاح الفرس). نوعی حلوای صافی و درشت. مشاش چین در چین، تو بر تو. (فرهنگ فارسی معین) : آری کودک مؤاجر آید کو را زود بیاموزیش به مغز و مشخته. کسائی (ازلغت فرس اسدی)