- مشبک
- شبکه دار مانند پنجره، سوراخ سوراخ
معنی مشبک - جستجوی لغت در جدول جو
- مشبک
- هر چیز درهم آمده و درهم آمیخته شده، سوراخ سوراخ، غلبه کن، با شبکه، چشمه چشمه تنیده روزنداری توری دارای شبکه (مانند پنجره) سوراخ سوراخ: خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل... (دیوان کبیر)
- مشبک ((مُ شَ بَّ))
- شبکه دار، سوراخ سوراخ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مشبکه در فارسی مونث مشبک روزندار توری مونث مشبک
آنچه دربارۀ آن شک شده
گیاهی که از آن جارو تهیه می شود
در آمیخته و در هم در آمده مانند شبکه
اشباع شده، سیر شده، کامل، به طور کامل
آنکه یا آنچه به چیزی تشبیه شود مانند شده
کار درهم و مختلط، بهم پیچیده
کارگاه ریخته گری توپالگدازی
در هم بیکدیگر در آمده در آمیخته درهم
کافر، کسی که خدا را متعدد می پندارد هنباز گیر چند خدایی آنکه برای خدا شریک قایل شود انباز گیر: ... این گروه که همی دعوی توحید کنند مشرکند بحق. . ، جمع مشرکین
مثل و مانند
سیر گشته فرجامیده سیر سیر شده، پر شده لبریز مشت (گویش اراکی) سیر کننده، پر کننده سیر کرده شده، فتحه و کسره و ضمه آن قدر پر خوانده شده که از فتحه الف و از کسره یاء و از ضمه واو حاصل گردد، سیر و پر مفصل: و در علم خط اسراری چند که تا این غایت کس اظهار آن نکرده است فصلی مشبع بگویم نظما و نثرا، سیر و پر بطور تفصیل مفصل: موش گفت: این فصل اگرچ مشبع گفتی اما مرا سیری نمیکند. سیرکننده، پرکننده
به گونه های مختلفی از درخت بید اطلاق میشود که دارای شکوفه های معطرند
شک کرده گمان انگیز شک انگیز شک برنده گماندار مصغر مشک، مشک زمین: گرچه مشکک بود بسی خوشبوی فرق از او تا بمشک بسیار است. آنچه که درباره آن شک شده، عبارت از کلیی است که حصول و صدق آن در بعضی افراد بتشکیک باشد و اختلاف دربعضی افراد به اقدمیت و اولویت و غیره باشد، شک کننده درگمان افتاده
سیر کننده
شک کننده
کسی که برای خدا شریک بگیرد، کسی که به خدایان متعدد عقیده داشته باشد
درهمی توهم رفتن، فروبردن اندرکردن دام، دندانه های شانه پارسی تازی گشته چیک چوبک (چیق) در آمیختن به یکدیگر در آوردن چیزی را. دوک، چیزیست از چوب تنک یا چرم که بر گلوی دوک مضبوط سازند بادریسه دوک
هر چیز سوراخ سوراخ، تور ماهیگیری، دام صیاد، شبکه
پوست دباغی شدۀ گوسفند که آن را قالبی کنده باشند و در آن آب یا دوغ یا چیز دیگر نگه داری می کنند، خیک
کنایه از شکم
کنایه از شکم
مادۀ خوش بو و سیاه رنگی که در ناف آهوی مشک تولید می شود، آهوی مشک
مشک سارا: مشک خالص و بی غش، مشک ناب
مشک سارا: مشک خالص و بی غش، مشک ناب
گاو کهن
خیک، پوست گوسفند دباغی شده پوست گوسفندی که آنرا درست کنده باشند خواه دباغت شده وخواه نشده باشد و در آن ماست و آب کنند: مشکی از آب کرد پنهان پر در خریطه نگاه داشت چو در. (هفت پیکر) یا مشک سقا. مشکی که سقایان بر دوش کشند و از آن آب بمردم دهند. بس که شربت زده از کاسه رندان همه جا شکم شیخ بعینه شده مشک سقا. (گل کشتی)، (کشتی) فنی است از کشتی و آن چنانست که بدست چپ دست راست حریف را بگیرد وبگردن خود بکشد وبدست راست پای راست و بگیرد وبگردن گیرد و از سر خود او را بزمین زند. فتح او: آنکه در پای برداشتن پای در میان پای او کند. پوست گوسفندی که آنرا درست کنده باشند خواه دباغت شده وخواه نشده باشد و در آن ماست و آب کنند: مشکی از آب کرد پنهان پر در خریطه نگاه داشت چو در. (هفت پیکر) یا مشک سقا. مشکی که سقایان بر دوش کشند و از آن آب بمردم دهند. بس که شربت زده از کاسه رندان همه جا شکم شیخ بعینه شده مشک سقا. (گل کشتی)، (کشتی) فنی است از کشتی و آن چنانست که بدست چپ دست راست حریف را بگیرد وبگردن خود بکشد وبدست راست پای راست و بگیرد وبگردن گیرد و از سر خود او را بزمین زند. فتح او: آنکه در پای برداشتن پای در میان پای او کند. ماده ایست معطر ماخوذ از کیسه ای مشکین باندازه تخم مرغی یا نارنجی کوچک مستقر در زیر پوست شکم ومجاور عضو تناسلی جنس نر از آهوی ختایی. مشک تازه در موقع ترشح ماده ایست روغنی و بسیار معطر وبرنگ شکلات و لزج میباشد و در حالت خشک شده سخت و شکننده است و رنگش قهوه یی تیره مایل به سیاه و طعم آن کمی تلخ است و بویی تند دارد. در تجارت بدو صورت عرضه میشود: یکی مشکی که در کیسه مشک (نافه) است یعنی مشکی است که از نافه خارج نشده و پس از شکار وذبح آهوی ختنی نافه آنرا با مشک محتویش ببازار عرضه میکنند و دیگر مشکی است که از نافه خارج شده و کم و بیش امکان دارد با مواد خارجی آمیخته باشد، بدیهی است ارزش نوع دوم بسیار کمتر از نوع اولی است. مشک درعطر سازی ومعطرساختن برخی مشروبات الکلی گران قیمت بکار میرود مسک: فضل و هنر ضایع است تا ننمایند عود برآتش نهند و مشک بسایند. (گلستان) توضیح مولف غیاث گوید: اهل فارس بکسر میم واهل ماورا النهر بضم میم خوانند. در نسخه ترجمان البلاغه مکتوب بسال 507 ه ق. مشک بضم اول ضبط شده. چون اصل آن در سنسکریت و یونانی و لاتینی بضم میم است پس این تلفظ صحیح است از سوی دیگر چون در سریانی (مسکه) و در عربی (مسک) بکسر اول است پس بکسرهم صحیح میباشد چنانکه در فارسی در نسبت به مشک مشکی و مشکین بکسر تلفظ شود، زلف سیاه محبوب: دوارغوان خود از مشک زیرا بر مپوش، دوشنبلید من از لاله زیر ژاله مکن، (عثمان مختاری) یاطراز مشک. خط تازه دمیده: ماه ترکستان طراز مشک بر دیبا کشید مشک و دیبا را بقدر و قیمت اعلا کشید. (عثمان مختاری) یامشک چوپان. گیاهی است علفی و یکساله از تیره اسفناجیان دارای ساقه و شاخه های راست بارتفاع 15 تا 60 سانتیمتر که در نواحی بحرالروم (مدیترانه) و غالب نقاط ایران میروید. این گیاه برنگ سبز مایل به زرد با دمبرگ دراز در کناره برگها دارد. دانه اش تقریبا کروی و صاف است. سرشاخه های گل دار این گیاه بعلت دارابودن اسانس بوی مخصوص دارند. مشک چوپان در طب عوام بعنوان خلط آور مصرف میشود وبرای آن اثر ضد تشنج و نیرو دهنده و تسکین دهنده ضیق النفس ذکر شده است مسک الجن شقر مشک داش نزله اوتی ارطاماسیا ارطامسیا. یا مشک رومی. مریم یا مشک زمین. گیاهی است از تیره جگن ها که دارای ساقه زیر زمینی بسیار خوشبوی و معطر است و بطور خودرو در مزارع میروید سعد سعد کوفی طپلاق تپلاق مشت مشکک قرقرون مشک زیر زمین. یا مشک زیر زمین. مشک زمین. یا مشک سارا. مشک خلاص و بی غش: ... که با زیر دستان مدارا کنم ز خاک سیه مشک سارا کنم. (ظفرنامه یزدی) یا مشک سوده. مشک ساییده شده: بادگویی مشک سوده دارد اندر آستین باغ گویی لعبتان جلوه دارد بر کنار. (فرخی) یامشک گل سپر. زلف که برچهره افتاده: چه سحرهاست که آن نرگس دژم داند، چه لعبهاست که آن مشک گل سپر دارد، (عثمان مختار)، خط تازه دمیده. یا مشک نافه. مشک خالص را گویند که از کیسه محتوی مشک گوزن ختایی بدست آید