معنی مشتبک
- مشتبک
- در آمیخته و در هم در آمده مانند شبکه
واژههای مرتبط با مشتبک
مشتبک
- مشتبک
- در هم بیکدیگر در آمده در آمیخته درهم
مشتبک
- مشتبک
- چیزی بیکدیگر درآمده و درآمیخته و درهم. (آنندراج) (از منتهی الارب). آمیخته و درهم درآمده. و مانند شبکه ساخته شده. (ناظم الاطباء) : اواصر لحمت و وثایق قربت مستمر و مشتبک شده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 306)
مشترک
- مشترک
- خریدار، میانوند
مشترک
- مشترک
- ویژگی چیزی که مال چند نفر باشد، آنچه چند نفر در آن سهم داشته باشند و همه از آن بهره ببرند
مشترک
- مشترک
- آنکه در مالی یا ملکی با دیگری شریک است
مشتبه
- مشتبه
- پوشیده و مشکل، درهم و برهم، نامعلوم، دراشتباه
مشتوک
- مشتوک
- لولۀ کاغذی ضخیم که ته سیگار گذاشته می شود، نی سیگار
متشبک
- متشبک
- کار درهم و مختلط، بهم پیچیده
مشتوک
- مشتوک
- لوله ضخیم کاغذ که ته سیگار گذاشته می شود دود کاه لوله ای مقوا که در ته سیگار نصب شود، استوانه ای چوبی و غیره که داخل آن مجوف است و سیگار را در دهانه گشاد آن نصب کنند و دهانه کوچک را میان لبها گذارند و سیگار را دودکنند