جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مشرک

مشرک

مشرک
کافر، کسی که خدا را متعدد می پندارد هنباز گیر چند خدایی آنکه برای خدا شریک قایل شود انباز گیر: ... این گروه که همی دعوی توحید کنند مشرکند بحق. . ، جمع مشرکین
فرهنگ لغت هوشیار

مشرک

مشرک
کسی که برای خدا شریک بگیرد، کسی که به خدایان متعدد عقیده داشته باشد
مشرک
فرهنگ فارسی عمید

مشرک

مشرک
شریک شده و عام، نعلی که برای آن شراک ساخته باشند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشرکی شود
لغت نامه دهخدا

مشرک

مشرک
کافر. مُشرکی. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که خدا را متعدد می پندارد. کافر. ملحد. بت پرست. ج، مشرکون. کسی که شریک برای خدا قرار دهد و خدایان تصور کند. بت پرست. (از ناظم الاطباء). انبازگوی انبازگیرنده مر خدای تعالی را. آن که خدای را شریکی قائل است. ج، مشرکین. بت پرستان. عبدۀ اصنام، مقابل موحد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و لاتنکحوا المشرکین حتی یؤمنوا و لعبد مؤمن خیر من مشرک... (قرآن 221/2).... و الزانیه لاینکحها اًلاّ زان أو مشرک و حرّم ذلک علی المؤمنین. (قرآن 3/24).
داریم همچو مشرکان به عذاب
ورچه هرگز نخواندمت انباز.
مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 293).
هزار پیر شناسم که مشرک و گبر است
هزار کودک دانم که ازهدالزهد است.
مسعودسعد.
، آن که شریک می کند و می پذیرد شرکت را. (ناظم الاطباء). جمعکننده میان قوم و شریک گرداننده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مشرک

مشرک
بدکیش، بی دین، زندیق، کافر، مرتد، ملحد
متضاد: مومن، ناموحد
متضاد: موحد، ثنوی مذهب
متضاد: یگانه پرست
فرهنگ واژه مترادف متضاد

مشرف

مشرف
ناظر، اشراف دارنده، در تصوف آنکه خداوند او را بر ضمایر خلق آگاه می کند
مشرف
فرهنگ نامهای ایرانی

مهرک

مهرک
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
مهرک
فرهنگ نامهای ایرانی