بزغاله با چوب پتفوزبند. منه: المثل تفر من صوت الغراب و تفرس الأسد المشبم، یعنی می ترسی از آواز زاغ و می دری شیر دهان بسته را. در حق شخصی گویند که از امر حقیر بترسد و در کار خطیر اقدام نماید. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بزغاله با چوب پتفوزبند. منه: المثل تفر من صوت الغراب و تفرس الأسَد المشبم، یعنی می ترسی از آواز زاغ و می دری شیر دهان بسته را. در حق شخصی گویند که از امر حقیر بترسد و در کار خطیر اقدام نماید. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مثل. مانند. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مانندشده و شبیه شده و مانند. و مشبه به، تشبیه کرده شده به او. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح معانی و بیان) در علم معانی و بیان، آنچه که آن را به چیزی تشبیه کنند. مشبه و مشبه به را طرفین تشبیه گویند. طرفین تشبیه ممکن است هر دو حسی باشند یا هر دو عقلی و یا هر دو مختلف. مراد از حسی آن است که به یکی از حواس درک شود، مثل: گشت لاله ز خون دیده رخم شد بنفشه ز زخم دست برم. مسعودسعد. گاه ممکن است یکی از طرفین تشبیه هیأتی باشد مرکب از اجزاء حسیه که اجزاء آن محسوس و موجود باشند. ولی هیأت ترکیبی در خارج وقوع نیابد و این را تشبیه خیالی گویند، مانند: هوا چو بیشۀ الماس گردد از شمشیر زمین چو پیکر مفلوج گردد از زلزال. عمعق. مراد از عقلی آن است که به هیچ یک از حواس محسوس نباشد، مثل تشبیه خرد به جان در این بیت: خرد همچو جان است زی هوشیار خرد را چنین خوارمایه مدار. گاه از طرفین تشبیه یکی عقلی و دیگری حسی است، مانند: اندیشه به رفتن سمندت ماند خورشید به همت بلندت ماند. ازرقی. به تقسیم دیگر طرفین تشبیه یا هر دو مفردند، مثل: زمین بر سان خون آلود دیبا هوا بر سان مشک اندود مشتی. دقیقی. و یا هر دو مرکب اند، یعنی هیأت حاصل از چند جزء دیگر تشبیه میشود، مانند: عنان بر گردن سرخش فکنده چو دو مار سیه بر شاخ چندن. منوچهری. و یا مختلفند، مثل تشبیه خورشید به خون آلوده دزدی که سر از مکمن برآرد در این بیت از منوچهری: سر از البرز برزد قرص خورشید چو خون آلوده دزدی سر ز مکمن. (از آئین سخن تألیف صفا ص 33). و رجوع به تشبیه شود. ، مشکل شده و مبهم و نامعلوم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، مشوش. درهم. (از ناظم الاطباء)
مثل. مانند. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مانندشده و شبیه شده و مانند. و مشبه به، تشبیه کرده شده به او. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح معانی و بیان) در علم معانی و بیان، آنچه که آن را به چیزی تشبیه کنند. مشبه و مشبه به را طرفین تشبیه گویند. طرفین تشبیه ممکن است هر دو حسی باشند یا هر دو عقلی و یا هر دو مختلف. مراد از حسی آن است که به یکی از حواس درک شود، مثل: گشت لاله ز خون دیده رخم شد بنفشه ز زخم دست برم. مسعودسعد. گاه ممکن است یکی از طرفین تشبیه هیأتی باشد مرکب از اجزاء حسیه که اجزاء آن محسوس و موجود باشند. ولی هیأت ترکیبی در خارج وقوع نیابد و این را تشبیه خیالی گویند، مانند: هوا چو بیشۀ الماس گردد از شمشیر زمین چو پیکر مفلوج گردد از زلزال. عمعق. مراد از عقلی آن است که به هیچ یک از حواس محسوس نباشد، مثل تشبیه خرد به جان در این بیت: خرد همچو جان است زی هوشیار خرد را چنین خوارمایه مدار. گاه از طرفین تشبیه یکی عقلی و دیگری حسی است، مانند: اندیشه به رفتن سمندت ماند خورشید به همت بلندت ماند. ازرقی. به تقسیم دیگر طرفین تشبیه یا هر دو مفردند، مثل: زمین بر سان خون آلود دیبا هوا بر سان مشک اندود مشتی. دقیقی. و یا هر دو مرکب اند، یعنی هیأت حاصل از چند جزء دیگر تشبیه میشود، مانند: عنان بر گردن سرخش فکنده چو دو مار سیه بر شاخ چندن. منوچهری. و یا مختلفند، مثل تشبیه خورشید به خون آلوده دزدی که سر از مکمن برآرد در این بیت از منوچهری: سر از البرز برزد قرص خورشید چو خون آلوده دزدی سر ز مکمن. (از آئین سخن تألیف صفا ص 33). و رجوع به تشبیه شود. ، مشکل شده و مبهم و نامعلوم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، مشوش. درهم. (از ناظم الاطباء)
از ’ش ب و’، پسر که مشابه پدر باشد. (آنندراج) ، پدر فرزند زیرک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعت است از اشباء. (منتهی الارب). و به هر دو معنی رجوع به اشباء شود
از ’ش ب و’، پسر که مشابه پدر باشد. (آنندراج) ، پدر فرزند زیرک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعت است از اشباء. (منتهی الارب). و به هر دو معنی رجوع به اشباء شود
هر چیز درهم آمده و درهم آمیخته شده، سوراخ سوراخ، غلبه کن، با شبکه، چشمه چشمه تنیده روزنداری توری دارای شبکه (مانند پنجره) سوراخ سوراخ: خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل... (دیوان کبیر)
هر چیز درهم آمده و درهم آمیخته شده، سوراخ سوراخ، غلبه کن، با شبکه، چشمه چشمه تنیده روزنداری توری دارای شبکه (مانند پنجره) سوراخ سوراخ: خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل... (دیوان کبیر)
سیر گشته فرجامیده سیر سیر شده، پر شده لبریز مشت (گویش اراکی) سیر کننده، پر کننده سیر کرده شده، فتحه و کسره و ضمه آن قدر پر خوانده شده که از فتحه الف و از کسره یاء و از ضمه واو حاصل گردد، سیر و پر مفصل: و در علم خط اسراری چند که تا این غایت کس اظهار آن نکرده است فصلی مشبع بگویم نظما و نثرا، سیر و پر بطور تفصیل مفصل: موش گفت: این فصل اگرچ مشبع گفتی اما مرا سیری نمیکند. سیرکننده، پرکننده
سیر گشته فرجامیده سیر سیر شده، پر شده لبریز مشت (گویش اراکی) سیر کننده، پر کننده سیر کرده شده، فتحه و کسره و ضمه آن قدر پر خوانده شده که از فتحه الف و از کسره یاء و از ضمه واو حاصل گردد، سیر و پر مفصل: و در علم خط اسراری چند که تا این غایت کس اظهار آن نکرده است فصلی مشبع بگویم نظما و نثرا، سیر و پر بطور تفصیل مفصل: موش گفت: این فصل اگرچ مشبع گفتی اما مرا سیری نمیکند. سیرکننده، پرکننده