معنی مصبح - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مصبح
مصبح
- مصبح
- کاسۀ بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج). کاسۀ بزرگ که بدان صبوحی کنند. ج، مصابح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مصبح
- مصبح
- صبح کرده. به صبح درآمده. بامدادکرده. به بامداد درآمده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا