- مشاطگی
- چهر آرایی آرایشگری
معنی مشاطگی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراخی سعه مقابل تنگی، ساحت وسعت: هر گاه که فضا دل یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشد، پاکی خوشی: تا هوا را گشادگی و خوشی است تا زمین را فراخی و پهناست... . (فرخی)، فرح انبساط، فراخی نعمت خصب نعمت، انفصال فرجه مقابل پیوستگی اتصال: و مایه ها بطبع از هم گشادگی و گریز میجویند، غلظت
رمن بندی فارسی آرایشگران چهرآرایان
وسطی، میانه
فراخی، وسعت
مقابل نری، ماده بودن، در علم زیست شناسی اندام مادۀ گل که شامل تخمدان و تخمک هاست، سوراخ جلو لباس که دگمه در آن جا می گیرد، جادگمه
شانه کننده، کنایه از آرایشگر زنی که حرفۀ او آرایش کردن زنان دیگر است
مقابل نری، حالت ماده بودن
مقابل نری، ماده بودن، سوراخ جلو لباس که تکمه در آن جای میگیرد
ماده بودن: ... که اندر مایه است نه از قوت مایگی
در تازی نیامده خلمی منسوب به مخاط
منسوب به مشا پیروان حکمت مشا
در تازی نیامده آموزش، رنجبری، کافگری مشق دادن تعلیم، مشق کاری، تعلیم مشق خط، زحمتکشی: و مدتها در آن محروسه آبکشی و حمالی و مشاقی کردند، کیمیاگری
آرایش کننده عروس، زن شانه کش
جمع موطی جایهای قدم قدمگاهها: (... و مواضع و مواطی دم و قد خویش بشناسد) (مرزبان نامه. تهران. چا. 130: 1)
شادمان، خوشحال، تیزدل
از مردم شاطبه
مربوط به مخاط
کناره رود یا دریا، ساحل
کنار ساحل، کنارۀ رود یا دریا
(کشتی سازی) چوبهایی که تیرهای سطحه کشتی بر آنها نصب شده
جمع مشط، شانه ها خرک ها جمع مشط شانه ها