- مشائون
- جمع مشا، سخن چینان گامبرداران جمع مشا در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) پیروان حکمت مشا
معنی مشائون - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع مشا، گامبرداران (اندیشه های فلسفی ایران) سخن چینان جمع مشا در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) پیروان حکمت مشا
![تصویری از مگافون](https://jadvaljoo.ir/WordCard/cin/0/0/0/0/7/cin-0000766.jpg)
مگافون همان وسیله بزرگ و قیفی شکلی است که فیلم سازان، به ویژه در دوران صامت به دست می گرفتند و برای اینکه صدایشان جهت و شدت پیدا کند و همه آن را بشنوند، در داخل آن فریاد می زدند
جمع مشاق، ورزندگان آموزندگان رنجبران کافگران جمع مشاق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرانسوی ستوندست در خود رو، بچه گربه، نگین دان در گیاهان آلتی در موتور ماشین که حرکت را از پیستون به میل لنگ منتقل میسازد دسته پیستون
![تصویری از مشئوم](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/8/1/amd-0038101.jpg)
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامبارک، پاسبز، میشوم، سیاه دست، شنار، تخجّم، بدیمن، سبز پا، منحوس، نحس، بدقدم، بدشگون، مشوم، بداغر، شمال، نافرّخ، مرخشه، خشک پی، نامیمون، سبز قدم
برجستگیهای کروی شکلی بقطر 20 12 سانتیمتر که تحت اثر گزش حشره مخصوصی بنام سی نیپس کالا تنکتوریا بر روی جوانه های درخت بلوط مازو ایجاد میشود. حشره مذکور برای تخم گذاری پوست درخت بلوط مازو را سوراخ میکند و بر اثر این عمل مقدار زیادی از شیره گیاهی درخت مذکور متوجه نقطه میشود وتدریجا بصورت برجستگیی در میاید که بنام مازو موسوم است. در ترکیب مازو 60 تا 70 درصد تانن (اسید گالوتانیک) - که ماده اصلی مازو است - وجود دارد. بعلاوه مقدار کمی اسید گالیک و اسید الاژیک و مقداری مواد گلوسیدی و آمیدون موجود است. در صنعت از مازو جهت تهیه مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در چرم سازی از آن استفاده میکنند. در پزشکی بعنوان قابضی قوی مورد استعمال دارد مازوج عفص گلگاو، گونه ای درخت بلوط که بنام بلوط مازو نیز موسوم است و در جنگلهای شمالی ایران هم میروید
امانت دار، معتمد علیه، زنهار داده زنهار یافته در پناه مرزنگوش وحشی را گویند که بنام فودنج جبلی و پودنه کوهی وصعتر الحمام نیز موسوم است. زنهار داده امان داده شده درامان: جان و مال اتباع خارجه بتضمین خاک ایران مامون و محفوظ است
مداین در فارسی:، جمع مدینه، شهرها هف شهر بوده اند پیرامون بابل آبادان اکنون همه ویرانند، تختگاه نوشروان تیسفون از آن جا بیامد سوی تیسفون (فردوسی)
کنکاش کننده، مشیر و وزیر مشورت کرده شده و پند دهنده و پند گوینده، رای زن
![تصویری از ماعون](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/2/8/9/mon-0028932.jpg)
آن چه که از آن کمک جویند و سود برند، اسباب خانه مانند دیگ و تابه و غیره، معروف، زکات، طاعت، باران، آب