جدول جو
جدول جو

معنی مشئوم

مشئوم
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامبارک، پاسبز، میشوم، سیاه دست، شنار، تخجّم، بدیمن، سبز پا، منحوس، نحس، بدقدم، بدشگون، مشوم، بداغر، شمال، نافرّخ، مرخشه، خشک پی، نامیمون، سبز قدم
تصویری از مشئوم
تصویر مشئوم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مشئوم

مشئوم

مشئوم
مشؤوم. میشوم. بدیمن. نامیمون. نامبارک:
بر زنی گشت عاشق آن مشئوم
آن نگونسارتر ز راهب روم.
سنایی (حدیقه از فرهنگ فارسی معین).
و رجوع به مشؤم و مشؤوم و مشوم شود
لغت نامه دهخدا

مشئوم

مشئوم
بدیمن، نامیمون، نامبارک، بدشگون، ناخجسته، شوم، نحس، میشوم، منحوس
متضاد: مبارک، خوش یمن، مبارک، همایون
فرهنگ واژه مترادف متضاد

مشووم

مشووم
مشووم در فارسی: بد شگون گجسته مرخشه بدیمن نامیمون نامبارک: برزنی گشت عاشق آن مشئوم آن نگونسارتر ز راهب روم. (حدیقه)، جمع مشائیم
فرهنگ لغت هوشیار

مشموم

مشموم
بوییده شده، آنچه به قوۀ شامه احساس شود، آنچه با بوییدن درک شود، بوییدنی
مشموم
فرهنگ فارسی عمید