جدول جو
جدول جو

معنی مسکرات - جستجوی لغت در جدول جو

مسکرات
(مُ کِ)
جمع واژۀ مسکر و مسکره. آن چیزها که نشئه و مستی آرد، مثل شراب و بنگ و امثال آن. (غیاث). مستی آورندگان. رجوع به مسکر شود
لغت نامه دهخدا
مسکرات
جمع مسکره، مستی آوران جمع مسکره (مسکر) چیزهایی که نوشیدن آنها مستی آورد
فرهنگ لغت هوشیار
مسکرات
((مُ کِ))
جمع مسکره، مست کننده ها، نوشابه های الکلی
تصویری از مسکرات
تصویر مسکرات
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، هم قدم شدن، با یکدیگر برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دموکرات
تصویر دموکرات
طرف دار دموکراسی، عضو یا هوادار حزب دموکرات، دارای حکومت دموکراسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خسارات
تصویر خسارات
خسارت، ضرر کردن، زیان دیدن، زیان، غرامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکرات
تصویر سکرات
بی خبری ناشی از مستی، سکرت
فرهنگ فارسی عمید
(مُ سارْ را)
جمع واژۀ مسارّه. راز گفتن. در گوشی گفتن: به قاضی سرخس که خویش او بود مسارات می فرستاد. (جهانگشای جوینی). رجوع به مساره شود
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
جمع واژۀ سکره. (دهار). بی شعوری. بیهوشیها و تکلیفی که بوقت مرگ باشد. (آنندراج) (غیاث) : یکی از سکرات ملک آن است که همیشه جانیان را بجمال رضا آراسته دارد. (کلیله و دمنه).
یک دو آواز برآید ز چراغ
وقت مردن که بود در سکرات.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ)
چیزهای نامطبوع و نامشروع و ناراست و ناحق. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ منکر: از ایذاء مردمان و دوستی دنیا و جادویی و دیگر منکرات پرهیز واجب دیدم. (کلیله و دمنه). رجوع به منکر شود.
- منکرات الموت، شدائد و سختیهای مرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَرْ را)
جمع واژۀ مسرّه و مسرّت. رجوع به مسرت و مسره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَخْ خَ)
جمع واژۀ مسخّره. رجوع به مسخر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَکْ کِ)
جمع واژۀ مسکن و مسکنه. چیزهایی که تسکین می دهند وآرام می کنند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مسکن شود
لغت نامه دهخدا
قریۀ مسکران، از دیه های ساوه. (تاریخ قم ص 116 و 140)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خسارات
تصویر خسارات
جمع خسارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکنات
تصویر مسکنات
جمع مسکنه، آرامدهان جمع مسکنه (مسکن) ادویه مسکنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنکرات
تصویر تنکرات
جمع تنکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکسرات
تصویر تکسرات
جمع تکسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسخرات
تصویر تمسخرات
جمع تمسخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسکات
تصویر تمسکات
جمع تمسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسکنات
تصویر تمسکنات
جمع تمسکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفکرات
تصویر تفکرات
سگالشها جمع تفکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشکرات
تصویر تشکرات
سپاس ها جمع تشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذکرات
تصویر تذکرات
دستوم ها جمع تذکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دموکرات
تصویر دموکرات
علاقمند به حکومت ملی، معتقد به مساوات اجتماعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منکرات
تصویر منکرات
جمع منکره، ناروا کان، ناشایستان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسره، شادی ها خرمی ها دوشش ها جمع مسرت شادیها سرورها: زمام تصرفی در مصالح و مفاسد و مسرات و مساآت در دست اختیار ایشان بدان جهت نهادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکرات
تصویر سکرات
بیهوشیها و تکلیفی که بوقت مرگ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکرات
تصویر سکرات
((سَ کَ))
بی هوشی ای که به هنگام مرگ دست دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منکرات
تصویر منکرات
((مُ کَ))
کارها و چیزهای ناشایست و ناپسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مذاکرات
تصویر مذاکرات
گفتگوها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دموکرات
تصویر دموکرات
مردم سالار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تذکرات
تصویر تذکرات
یادآوری ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دمکرات
تصویر دمکرات
مردم سالار
فرهنگ واژه فارسی سره
زشتی ها، منهیات
متضاد: حسنات
فرهنگ واژه مترادف متضاد