جدول جو
جدول جو

معنی مسمومیت - جستجوی لغت در جدول جو

مسمومیت
(اَ تَ)
مسموم شدن. دچار عوارض ناشی از خوردن زهر یا تنفس هوای ناسازگار گردیدن.
- مسمومیت الکلی، دچار عوارض ناشی از شرب مواد الکلی شدن. داءالخمر
لغت نامه دهخدا
مسمومیت
در تازی نیامده مستوکی زهر مندی، زهر ناکی
تصویری از مسمومیت
تصویر مسمومیت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شغل یا وظیفه ای که از جانب شخص یا سازمانی بر عهدۀ شخص گذاشته می شود، فرمان بردای، فرمان بردار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معصومیت
تصویر معصومیت
معصوم بودن، کودکی، بی گناهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرومیت
تصویر محرومیت
محرومی، محروم بودن، نامرادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسئولیت
تصویر مسئولیت
عهده دار وظایف، اعمال و افعال شدن، سرپرستی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ مسموم (در حالت نصبی و جری). زهرخورده ها، زهرداده شده ها، کسانی که دچار عوارض مسمومیت هستند.
- بخش مسمومین، قسمتی از یک بیمارستان که مخصوص معالجه و مداوای مسمومین است.
- بیمارستان مسمومین، بیمارستانی که مسمومین رامی پذیرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از محرومیت
تصویر محرومیت
ناامیدی، نامرادی، ممانعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفهومیت
تصویر مفهومیت
از ساخته های فارسی گویان اندریابندگی زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مغموم، پخسانان فرمناکان جمع مغموم درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نا مویگی بی آلایشی معصوم بودن معصومی، مظلومی مظلومیت: به بچه سالی و معصومیت ظاهریش نگاه نکن خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشمومات
تصویر مشمومات
جمع مشمومه، شمین ها، بوییدنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسموعات
تصویر مسموعات
جمع مسموعه، نیوشیدگان، شنودگان
فرهنگ لغت هوشیار
هر چه که انسان عهده دار و مسئول آن باشد ضمانت، تعهد، مواخذه، متعهد بودن، موظف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسوولیت
تصویر مسوولیت
مسوول (مسئول) بودن موظف بودن به انجام دادن امری
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ایراختش محکوم شدن شخصی در مناظره یا در دادگاه: محکومیت... در دادگاه مسلم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجموعیت
تصویر مجموعیت
از ساخته های فارسی گویان با همی مجموع بودن
فرهنگ لغت هوشیار
حکم و فرمان و امر، رسالت و اطاعت حکم در تازی نیامده فرستاکی فرستش پروانکی گمارش مامور شدن، وظیفه ای که بعهده کسی محول شده
فرهنگ لغت هوشیار
پسنمازان نماز گزاران، جمع ماموم، جمع ماموم: بمحض ورود امام جماعت مامومین به احترام وی برخاستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیمومیت
تصویر قیمومیت
کلمه ای است مجعول بمعنی قیم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسموم، مستوکان زهر خوردگان زهر ناکان جمع مسموم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معصومیت
تصویر معصومیت
((مَ یَ))
معصوم بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسئولیت
تصویر مسئولیت
((لِ یَّ))
آنچه انسان عهده دار و مسئول آن باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرومیت
تصویر محرومیت
((مَ یَّ))
محروم بودن، محرومی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مأموریت
تصویر مأموریت
((~. یَّ))
کاری که انجام آن از سوی مقامی واگذار و خواسته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیمومیت
تصویر قیمومیت
((قَ یَّ))
قیم بودن، قائم بالذات بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرومیت
تصویر محرومیت
بی بهرگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماموریت
تصویر ماموریت
گماردگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسئولیت
تصویر مسئولیت
پاسخدهی، پاسخگویی، سرپرستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماموریت
تصویر ماموریت
Mission
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محکومیت
تصویر محکومیت
Condemnation, Denouncement, Denunciation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محرومیت
تصویر محرومیت
Deprivation, Privation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسئولیت
تصویر مسئولیت
Responsibility, Liability
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معمولیت
تصویر معمولیت
Typicality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موهومیت
تصویر موهومیت
Fictitiousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی