جدول جو
جدول جو

معنی مسلاس - جستجوی لغت در جدول جو

مسلاس
(مِ)
خرمابنی که بیخ شاخه های آن رفته باشد. (منتهی الارب) ، مسلاس القیاد، منقاد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مساس
تصویر مساس
دست مالیدن، مالش
فرهنگ فارسی عمید
شیرۀ چغندر قند یا نیشکر که در کارخانه های قندسازی گرفته می شود و آن را به صورت شکر یا قند در می آورند
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
کوهان بریده. لسلسه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَتْءْ)
مماسه. لمس کردن. (اقرب الموارد). سودن به دست. (غیاث) (آنندراج). یکدیگر را بسودن. (ترجمان القرآن جرجانی) : قال فاذهب فان لک فی الحیاه أن تقول لامساس... (قرآن 97/20).
آن مساس طفل چه بود بازیی
با جماع رستمی ّ و غازیی.
مولوی (مثنوی).
آنچه او بیند نتان کردن مساس
نز قیاس عقل نز راه حواس.
مولوی (مثنوی).
، جماع کردن. (غیاث) (آنندراج) ، اختلاط. مس نمودن. ساییدن. دست مالیدن. مالش
لغت نامه دهخدا
(مَ سِ)
اسم فعل است به معنی لمس کن و مس کن. (اقرب الموارد).
- لامساس، لمس مکن. مس مکن. و آن ازشواذ است
لغت نامه دهخدا
(مَسْ سا)
مبالغه است مصدر مس را. بسیار لمس کننده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
این کلمه در عبارت زیر از تاریخ مبارک غازانی آمده است اما معنی آن روشن نیست و شاید با توجه به لغت مساسجی که در همان کتاب آمده است به معنی پولی باشد که به ربا و مرابحه و تنزیل دهند: در این وقت که این معامله با صاحب دیوان بکردند و این آوازه برآمد که وجوه مساس می رسد تمامت آن معاملان شاد شدندو هر چه داشتند از نقد و جنس به مرابحه به ایشان دادند. (تاریخ غازانی ص 316). و رجوع به مساسجی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
شتر ماده که بچۀ ناتمام افکنده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
بیهوشی و رفتگی عقل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع در 13هزارگزی جنوب خاوری لردگان با 221 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(مِ نِ)
چچلاس. سنجاقک. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شتر مادۀ استوار گشن خواه. (منتهی الارب) (از آنندراج). شتر ماده استوار گشن خواه که بانگ نکند از بسیاری آرزوی گشن. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ نِ)
پادشاه اسپارتا و برادر اگاممنن بود که با هلنا مزاوجت کرد و چون پاریس پسر پریاموس هلنا را بربود جنگ اسپارتا و تروا آغاز شد. منلاس در جنگ تروا شجاعت بسیار نمود و پس از تسخیر آن شهر، هلنارا به دست آورد. لکن تا بازگشت به وطن هشت سال در بیابانها سرگردان بود. (از تاریخ تمدن قدیم ایران)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بیهوش و دیوانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بی عقل. دل شده. (دهار). مجنون
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مسلاه. سبب تسلی و خرسندی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مسلاه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ / رِ)
اسلاس نخله، رفتن بیخ شاخ خرمابن: اسلست النخله. (منتهی الارب). و در تاج العروس آمده است: و سلست النخله کفرح، ذهب کربها. عن ابن عباد، کاسلست فهی سلاس. هکذا فی سائر النسخ و فی العباب و الذی فی التکمله واللسان فهی مسلس فیها و فی الناقه و الذی یظهر بعد التأمل ان النخله سلس اذا تناثر منها البسر و مسلاس اذا کانت من عادتها ذلک و قد مرت لها نظائر فی مواضع متعدده.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَلْ لا)
تاریکی. (دزی ج 1 ص 23)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مسلات. تسلی و دلنوازی. (ناظم الاطباء). سبب تسلی و خرسندی. و رجوع به مسلات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ مسل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بلیغ و بلندآواز. مسلق. مصلاق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قوی سخن. (مهذب الاسماء). و رجوع به مسلق و مصلاق شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دندان کلید. ج، مسالیط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کدۀ کلید. (یادداشت مرحوم دهخدا). اسبک کلید. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
تفاله و ثفل چغندر که قند آن را برای کار خانه قندسازی گرفته باشند. شیرۀ سرخی که در آخر از چغندر قند ماند و آن را تکریر و تصفیه نکنند چه خرج آن بیش از دخل بود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شیره ای است غلیظ و غیر قابل متبلور شدن (قند شدن) که از ته ماندۀ کارخانه های قند حاصل می گردد و رنگ آن زرد تند و گاهی قهوه ای روشن و زمانی هم تقریباً سیاه است و دو نوع از آن به طورکلی به دست می آید ملاس نیشکر و ملاس چغندر که هریک بین 40 و 60 درصد وزن خود محتوی قند قابل متبلور شدن می باشند که با تجدید پخت قند از آن استخراج کنند که یک قسمت از آن قند به دست آمدۀ تازه است و قسمت دیگر ملاس بسیار تیره و سیاه و ناخالص. عمل دوباره در آتش گذاشتن باز هم تبلورهای قندی تازه به دست می دهد ولی باید دانست که فقط برای عرق گرفتن مفید خواهد بود. ملاس های نیشکر را در بعضی جاها کشاورزان برای به دست آوردن ’عرق’ و ’روم’ به کار می برند. و نیز کارخانه های شیرینی سازی و مرباسازی به جای به کاربردن قند یا شکراز ملاسهای یادشده استفاده می کنند. به طور کلی ملاس چغندر از اصل تلخ است و فقط برای به دست آوردن الکلهای پست و همچنین برای به دست آوردن پطاس و نمک قلیایی و علوفه به کار می آید. ملاس مادۀ غذایی خوبی برای چارپایان است و آن را هم به صورت طبیعی (ملاس سبز) و هم به صورت ترکیب شده با دیگر مواد غذائی چون کنجاله، آرد بزرک یا تخم پنبۀ روغن گرفته و جز اینها به کار می برند. ملاس سبز هم مرکب است از یک قسمت ملاس و دو قسمت آب با مقداری علوفۀ خشک. ملاس چه به صورت ملاس سبزو چه به صورت غذایی از ملاس، برای مداوای نفخ ریوی اسب بسیار مفید و مؤثر است و در طب به عنوان مادۀ جاذب ادویه برای ساختن معجون به کار می آید. (از لاروس بزرگ). این لغت، گاهی در تداول ’ملاس’ تلفظ می شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
آمیخته و شوریده شدن کار. مسمسه. (منتهی الارب ذیل مادۀ م س س) (از ناظم الاطباء). مسمس الامر مسمسهً و مسماساً، آمیخته شد آن کار وشوریده گشت. (ناظم الاطباء). و رجوع به مسمسه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
روغن گداخته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سبک رو. سبک کار. شوریده. (منتهی الارب ذیل مادۀ م س س) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی شکر لای مایع غلیظ شربتی شکل تیره رنگی که در کارخانه های قند سازی در نتیجه جوشاندن نیشکر و یا پس از استخراج شکر از جوشانده چغندر قند حاصل میشود. معمولا نتیجه جوشاندن نیشکر در حدود 40 یا 60 درصد قند قابل استخراج دارد و از آن جهت استخراج شکر استفاده میکنند ولی ملاسی که از شیره چغندر قند حاصل میشود چون قبلا مورد استفاده استخراج شکر قرار گرفته دیگر مقدار قند موجود در آن عملا در کارخانه های قند سازی قابل استخراج نیست و با وجود آنکه مقدار قند موجود در آن ممکنست تا 20 الی 30 درصد هم برسد بعلت وجود املاح پتاس زیادی که در آن است این ملاس مورد استفاده برای استخراج قند واقع نمیشود ولی در عوض از آن جهت ساختن الکل و استخراج نمکهای پتاس موجود در آن و کشت مخمرات جو استفاده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
بارهنگ آبی از گیاهان، سایش دستمالی مس کردن دست مالیدن سودن، مس سایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلاس
تصویر سلاس
بیهوشگی خرد رفتگی بیهوشی و رفتگی عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلاق
تصویر مسلاق
زبان آور، بلند آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلاط
تصویر مسلاط
دندانه کلید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساس
تصویر مساس
((مِ))
سودن، مالیدن
فرهنگ فارسی معین
((مِ))
مایع غلیظ شربتی شکل تیره رنگی که در کارخانه های قندسازی در نتیجه جوشاندن نیشکر و یا پس از استخراج شکر از جوشانده چغندر قند حاصل شود
فرهنگ فارسی معین