- مسقط
- محل سقوط، جای افتادن
معنی مسقط - جستجوی لغت در جدول جو
- مسقط
- سقط کننده، ازبین برنده
- مسقط
- محل سقوط
- مسقط ((مَ قَ))
- محل افتادن
- مسقط ((مُ قَ))
- ساقط کرده، حذف کرده شده
- مسقط
- افکنده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوعی شیرینی که از شکر، نشاسته، گلاب، آب و روغن تهیه می شود
نام گونه ای شیرینی ایرانی از نشاسته و گلاب مسکتی نوعی شیرینی طرز تهیه: پنج سیر نشاسته گل را باآب سرد و گلاب خیسانده و خمیر کرده بصورت ماست در آورده و دو سه روز بحال خود میگذارند
مسقطه در فارسی مونث مسقط و فگاننده دارو های فگاننده
پست تر، فروتر، فرومایه تر
چیره، چیره دست
سخن چینی کردن
سقف دار، جایی که سقف داشته باشد
مسقط ها، افکنده شده ها، جمع واژۀ مسقط
تسلط یافته، پیروز، چیره، برگمارده شده
جمع مسقط، افتگاهان، جمع مسقط، افتگاهان زادگاهان جمع مسقط و مسقط
خانه پوشیده، سقف دار، با پوشش
سخنور زبان آور
بینی چکان بینی شوی
خشم گرفتن و ناخشنود شدن
حکمی که رد نشود و اعتراضی بر آن نباشد
برگماشته، زور آور، غالب، مستولی
عادل و دادگر
دیلدار، پنده دار ،نقطه دار، منقوط: (... کلاه زر کشیده در سر کشیده و قزاگند منقط مکوکب پوشیده) (مرزبان نامه. 1317 ص 299)
((مُ سَ مَّ))
فرهنگ فارسی معین
مروارید به رشته کشیده شده، نوعی قالب شعری که پنج مصراع آن به یک قافیه و مصراع ششم به قافیه دیگر باشد
نوعی شعر مرکب از چند بند که قافیۀ مصراع های هر بند با بندهای دیگر متفاوت است ولی قافیۀ مصراع های آخر بندها با هم یکسان است، برای مثال خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است ی آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است / گویی به مثل پیرهن رنگرزان است ی دهقان به تعجب سر انگشت گزان است / کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار (منوچهری - ۱۵۳) ، در رشته کشیده شده
نقطه دار
عادل، دادگر
بنیم