جدول جو
جدول جو

معنی مسقط - جستجوی لغت در جدول جو

مسقط
محل سقوط، جای افتادن
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
فرهنگ فارسی عمید
مسقط
سقط کننده، ازبین برنده
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
فرهنگ فارسی عمید
مسقط
محل سقوط
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
فرهنگ لغت هوشیار
مسقط
((مَ قَ))
محل افتادن
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
فرهنگ فارسی معین
مسقط
((مُ قَ))
ساقط کرده، حذف کرده شده
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
فرهنگ فارسی معین
مسقط
افکنده شده
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسقطی
تصویر مسقطی
نوعی شیرینی که از شکر، نشاسته، گلاب، آب و روغن تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
نام گونه ای شیرینی ایرانی از نشاسته و گلاب مسکتی نوعی شیرینی طرز تهیه: پنج سیر نشاسته گل را باآب سرد و گلاب خیسانده و خمیر کرده بصورت ماست در آورده و دو سه روز بحال خود میگذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسقطه
تصویر مسقطه
مسقطه در فارسی مونث مسقط و فگاننده دارو های فگاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسقطی
تصویر مسقطی
((مَ قَ))
نوعی شیرینی شبیه ژله که از نشاسته وشکر و مواد معطر می سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسقط
تصویر اسقط
پست تر، فروتر، فرومایه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلط
تصویر مسلط
چیره، چیره دست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسقط
تصویر تسقط
سخن چینی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسقف
تصویر مسقف
سقف دار، جایی که سقف داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساقط
تصویر مساقط
مسقط ها، افکنده شده ها، جمع واژۀ مسقط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسلط
تصویر مسلط
تسلط یافته، پیروز، چیره، برگمارده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساقط
تصویر مساقط
جمع مسقط، افتگاهان، جمع مسقط، افتگاهان زادگاهان جمع مسقط و مسقط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسقف
تصویر مسقف
خانه پوشیده، سقف دار، با پوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسقع
تصویر مسقع
سخنور زبان آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسعط
تصویر مسعط
بینی چکان بینی شوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسخط
تصویر مسخط
خشم گرفتن و ناخشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمط
تصویر مسمط
حکمی که رد نشود و اعتراضی بر آن نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلط
تصویر مسلط
برگماشته، زور آور، غالب، مستولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقسط
تصویر مقسط
عادل و دادگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقط
تصویر منقط
دیلدار، پنده دار ،نقطه دار، منقوط: (... کلاه زر کشیده در سر کشیده و قزاگند منقط مکوکب پوشیده) (مرزبان نامه. 1317 ص 299)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمط
تصویر مسمط
((مُ سَ مَّ))
مروارید به رشته کشیده شده، نوعی قالب شعری که پنج مصراع آن به یک قافیه و مصراع ششم به قافیه دیگر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسلط
تصویر مسلط
((مُ سَ لَّ))
چیره شده، تسلط یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسقف
تصویر مسقف
((مُ سَ قَّ))
سقف دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسخط
تصویر مسخط
((مَ سَ خَ))
آن چه موجب خشم و سخط گردد، جمع مساخط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقسط
تصویر مقسط
((مُ س))
دادگر، عادل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منقط
تصویر منقط
((مُ نَ قَّ))
نقطه دار، منقوط
فرهنگ فارسی معین
نوعی شعر مرکب از چند بند که قافیۀ مصراع های هر بند با بندهای دیگر متفاوت است ولی قافیۀ مصراع های آخر بندها با هم یکسان است، برای مثال خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است ی آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است / گویی به مثل پیرهن رنگرزان است ی دهقان به تعجب سر انگشت گزان است / کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار (منوچهری - ۱۵۳)، در رشته کشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منقط
تصویر منقط
نقطه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقسط
تصویر مقسط
عادل، دادگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقط
تصویر سقط
بنیم
فرهنگ واژه فارسی سره