دهی از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 89هزارگزی جنوب غربی شیراز و 53هزارگزی راه فرعی شیراز به سیاخ. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 89هزارگزی جنوب غربی شیراز و 53هزارگزی راه فرعی شیراز به سیاخ. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نهری است در خوزستان. در ساحلش چندین شهر و قریه یافت شود وسرچشمۀ آن در شوشتر است. اولین احداث کننده این نهر اردشیر بهمن بن اسفندیار بود و این همان رودخانه ای است که نزدیک دروازۀ متوسط شوشتر جاری است. (از معجم البلدان). نام شاخۀ شرقی کارون که بعداً به نام رود گرگر مشهور گشت، و ساختن آن را به اردشیر بابکان نسبت می دهند. این رود در زمان ساسانیان و در قرنهای نخستین اسلام در کنار شوشتر از شاخۀ دیگر جدا می شده و تا آخر خاک خوزستان جداگانه به دریا می ریخته است، بدین سان که از کنار شرقی شوشتر و میاناب می گذشته، در هفت یا هشت فرسنگی به شهر معروف ’عسکر مکرم’ می رسیده است و از میان آن شهر گذر کرده به روستایی که به نام خود آن رود ’روستای مسرقان’ نامیده می شده و دارای آبادیهای فراوان بوده است می رسیده و از آنجا نیز می گذشته به برابر اهواز می رسیده است و کنار شرقی آن را از بیرون می پیموده، از زیر پل معروف ’اربک’ که بر سر راه اهواز به رامهرمز نهاده است می گذشته و سرانجام در دهنۀ جداگانه ای به دریا می ریخته است. چنین به نظر میرسد که یکی از جهتهای کندن مسرقان نگهداری بنداهواز از زور و فشار سیلهای بنیادافکن بوده است و خواسته اند بخش انبوه آب از نهر مسرقان روان گردد و درنهر نخستین رود که به بند اهواز میرسد آب کمتر باشد. این رود به مرور راه خود را عوض کرده و از دریا بریده و امروز در نزدیکی بند قیر به شاخه شتیت می پیوندد. (کارون و بنیاد آن تألیف احمد کسروی از نثرهای دلاویز و آموزندۀ فارسی تألیف دبیرسیاقی ص 337)
نهری است در خوزستان. در ساحلش چندین شهر و قریه یافت شود وسرچشمۀ آن در شوشتر است. اولین احداث کننده این نهر اردشیر بهمن بن اسفندیار بود و این همان رودخانه ای است که نزدیک دروازۀ متوسط شوشتر جاری است. (از معجم البلدان). نام شاخۀ شرقی کارون که بعداً به نام رود گرگر مشهور گشت، و ساختن آن را به اردشیر بابکان نسبت می دهند. این رود در زمان ساسانیان و در قرنهای نخستین اسلام در کنار شوشتر از شاخۀ دیگر جدا می شده و تا آخر خاک خوزستان جداگانه به دریا می ریخته است، بدین سان که از کنار شرقی شوشتر و میاناب می گذشته، در هفت یا هشت فرسنگی به شهر معروف ’عسکر مکرم’ می رسیده است و از میان آن شهر گذر کرده به روستایی که به نام خود آن رود ’روستای مسرقان’ نامیده می شده و دارای آبادیهای فراوان بوده است می رسیده و از آنجا نیز می گذشته به برابر اهواز می رسیده است و کنار شرقی آن را از بیرون می پیموده، از زیر پل معروف ’اربک’ که بر سر راه اهواز به رامهرمز نهاده است می گذشته و سرانجام در دهنۀ جداگانه ای به دریا می ریخته است. چنین به نظر میرسد که یکی از جهتهای کندن مسرقان نگهداری بنداهواز از زور و فشار سیلهای بنیادافکن بوده است و خواسته اند بخش انبوه آب از نهر مسرقان روان گردد و درنهر نخستین رود که به بند اهواز میرسد آب کمتر باشد. این رود به مرور راه خود را عوض کرده و از دریا بریده و امروز در نزدیکی بند قیر به شاخه شُتَیت می پیوندد. (کارون و بنیاد آن تألیف احمد کسروی از نثرهای دلاویز و آموزندۀ فارسی تألیف دبیرسیاقی ص 337)
نام موضعی است. (منتهی الارب). شهرکی خرم است (از خوزستان) بانعمت و اندر وی خرما (ی) تر باشد سخت نیکو. (حدود العالم). نقطه و محلی است از جنوب اهواز - بصره. رجوع به ابن اثیر ج 7 ص 117 و 122 و نزههالقلوب ج 3 ص 112 و 215 شود
نام موضعی است. (منتهی الارب). شهرکی خرم است (از خوزستان) بانعمت و اندر وی خرما (ی) تر باشد سخت نیکو. (حدود العالم). نقطه و محلی است از جنوب اهواز - بصره. رجوع به ابن اثیر ج 7 ص 117 و 122 و نزههالقلوب ج 3 ص 112 و 215 شود
جای آب خوردن. (منتهی الارب). موضع سقی. (اقرب الموارد) ، آلت آب خوردن. (منتهی الارب). آب دان مرغ. (مهذب الاسماء) ، آنچه برای کوزه ها و مشکها قرار داده شود تا آنها را بر آن بیاویزند. (از ذیل اقرب الموارد)
جای آب خوردن. (منتهی الارب). موضع سقی. (اقرب الموارد) ، آلت آب خوردن. (منتهی الارب). آب دان مرغ. (مهذب الاسماء) ، آنچه برای کوزه ها و مشکها قرار داده شود تا آنها را بر آن بیاویزند. (از ذیل اقرب الموارد)
میقانه، آن که هرچه بشنود یقین کند، گویند رجل میقان و امراءه میقانه، (ناظم الاطباء)، خوش باور، آنکه به هرچه شنود یقین نماید، (منتهی الارب، مادۀ ی ق ن) (یادداشت مؤلف)، و رجوع به میقانه شود
میقانه، آن که هرچه بشنود یقین کند، گویند رجل میقان و امراءه میقانه، (ناظم الاطباء)، خوش باور، آنکه به هرچه شنود یقین نماید، (منتهی الارب، مادۀ ی ق ن) (یادداشت مؤلف)، و رجوع به میقانه شود
دهی است از دهستان فراهان پایین بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 34هزارگزی جنوب خاوری فرمهین. با 849 تن جمعیت. آب آن از قنات شب شور و راه آن ماشین رو است. خط تلفن آشتیان از این ده می گذرد و از کویر میقان نمک استخراج می کنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). در عراق (اراک واقع و از نقاط مهمه قالی بافی ایران است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). از رستاق فراهان. (از ترجمه تاریخ قم ص 119)
دهی است از دهستان فراهان پایین بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 34هزارگزی جنوب خاوری فرمهین. با 849 تن جمعیت. آب آن از قنات شب شور و راه آن ماشین رو است. خط تلفن آشتیان از این ده می گذرد و از کویر میقان نمک استخراج می کنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). در عراق (اراک واقع و از نقاط مهمه قالی بافی ایران است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). از رستاق فراهان. (از ترجمه تاریخ قم ص 119)
قصبۀمرکز دهستان ممقان از بخش دهخوارقان شهرستان تبریز است با 6349 تن سکنه. چند دستگاه کار خانه پارچه بافی دستی در آن هست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
قصبۀمرکز دهستان ممقان از بخش دهخوارقان شهرستان تبریز است با 6349 تن سکنه. چند دستگاه کار خانه پارچه بافی دستی در آن هست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
مغان. (ناظم الاطباء). شهری است (به آذربادگان و مر او را ناحیتی است بر کران دریانهاده و اندر ناحیت موقان دو شهرک دیگر است که هم به موقان بازخوانند و از وی رودینه خیزد و دانکوهای خوردنی و جوال و پلاس بسیار خیزد. (حدود العالم). ولایتی است مشتمل بر قرای کثیره و چمنهای فراوان و آن جزوآذربایجان است و در سمت راست راه تبریز به اردبیل واقع می شود در کوهها. (از معجم البلدان) : به فصل گل به موقان است جایش که تا سرسبز باشد خاک پایش. نظامی. وز آنجا سوی موقان کرد منزل مغانه عشق آن بتخانه در دل. نظامی. شدند از مرز موقان سوی شهرود بنا کردند شهری از می و رود. نظامی. از آنجا سوی موقان سر به در کرد ز موقان سوی باخرزان گذر کرد. نظامی. بهار خانه چین عرصۀ گلستان است مخوان بهار مغانش که دشت موقان است. سلمان ساوجی. رجوع به مغان و موغان و کامل ابن اثیر ج 3 ص 14 و البیان و التبیین ج 1 ص 128 و حدود العالم و معجم البلدان شود
مغان. (ناظم الاطباء). شهری است (به آذربادگان و مر او را ناحیتی است بر کران دریانهاده و اندر ناحیت موقان دو شهرک دیگر است که هم به موقان بازخوانند و از وی رودینه خیزد و دانکوهای خوردنی و جوال و پلاس بسیار خیزد. (حدود العالم). ولایتی است مشتمل بر قرای کثیره و چمنهای فراوان و آن جزوآذربایجان است و در سمت راست راه تبریز به اردبیل واقع می شود در کوهها. (از معجم البلدان) : به فصل گل به موقان است جایش که تا سرسبز باشد خاک پایش. نظامی. وز آنجا سوی موقان کرد منزل مغانه عشق آن بتخانه در دل. نظامی. شدند از مرز موقان سوی شهرود بنا کردند شهری از می و رود. نظامی. از آنجا سوی موقان سر به در کرد ز موقان سوی باخرزان گذر کرد. نظامی. بهار خانه چین عرصۀ گلستان است مخوان بهار مغانش که دشت موقان است. سلمان ساوجی. رجوع به مغان و موغان و کامل ابن اثیر ج 3 ص 14 و البیان و التبیین ج 1 ص 128 و حدود العالم و معجم البلدان شود