- مستوفی
- تمام و کامل، به طور کامل
معنی مستوفی - جستجوی لغت در جدول جو
- مستوفی
- آمارگیر، حق گیرنده
- مستوفی
- همه را فراگرفته، تمام، کامل
- مستوفی ((مُ تَ))
- حساب دار، دفتردار خزانه، تمام فراگیرنده
- مستوفی
- محاسب و متصدی امور مالیاتی یک ناحیه، حسابدار و دفتردار خزانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاکیزه و تصفیه شده
آنکه طلب کفایت کند، کفایت خواهنده
چیره، مسلط، کسی که بر چیزی کاملاً دست یابد
کسی که از کار و خدمتی کناره گیری کند، استعفا کننده
بیمارستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شفا خانه، دار الشّفا، مارستان، بیمارسان، هروانه گه
شفا خانه، دار الشّفا، مارستان، بیمارسان، هروانه گه
نهان گردنده پوشیده گردنده
استعفا کننده
پالاینده، بر گزیننده پاکیزه شده صفایافته، برگزیننده وگیرنده کل مال کسی
طلب کننده شفا و تندرستی
چیزی را بدست آورنده، چیره و غالب شونده بر کسی
در تازی نیامده پردگی پرده نشینی پاکدامنی پوشیده شدن پنهان بودن، پرده نشینی، پاکدامنی عفت: دوستان، دختر رز توبه ز مستوری کرد شد سوی محتسب و کار بدستوری کرد. (حافظ)
بسنده کار بسنده خواه آنکه طلب کفایت کند تا کاری را بانجام رساند کفایت خواهنده
درگذشته
فوت شده، مرده، درگذشته
برابر، در ریاضیات هموار، راست و درست
وفات یافته شده، مرده، فوت شده
برابر یکسان، راست راسته، هموار برابر یکسان: همه اندر صورت مردمی مستوی اند، هموار و برابر، راست مستقیم: پس روشن شد که نفس بجنبد نه مستوی و نه مستد بر. یا ترتیب مستوی. نوشتت اعداد است بصورت: 1 2 3 ... ... وآن ترتیب صعودی اعداداست مقابل ترتیب معکوس. یا سطح مستوی. سطح هموار و برابر: چو بر سپهر زند بانگ تابتات شوند زاضطراب چو بر سطح مستوی سیماب. (وحشی)
وزارت، وزیری
بهره مند