جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستصفی

مستصفی

مستصفی
پالاینده، بر گزیننده پاکیزه شده صفایافته، برگزیننده وگیرنده کل مال کسی
فرهنگ لغت هوشیار

مستصفی

مستصفی
نعت مفعولی از استصفاء. صاف کرده شده. (ناظم الاطباء). خالص کرده شده، پاک شده از وجود و تصرف دشمن. بی منازع. مسخر. رجوع به استصفاء شود: تا نواحی لمغان که معمورترین ممالک او بود مستخلص کرد و مستصفی شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 40). ملک موروث از کدورت و مزاحمت اضداد مستصفی شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 162). خوارزم مأمون را مستخلص و مستصفی شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 162)
لغت نامه دهخدا

مستصفی

مستصفی
نعت فاعلی از استصفاء. آنکه خالص چیزی را گیرد. برگزیننده. (آنندراج). انتخاب کننده و برگزیننده و آنکه بر می گیرد بهترین جزء از چیزی را. (ناظم الاطباء). صفوه و خالص گیرنده و انتخاب کننده. (اقرب الموارد) ، گیرندۀ کل مال کسی. (آنندراج) (اقرب الموارد). آنکه می گیرد و برمیدارد همه را. (ناظم الاطباء). رجوع به استصفاء شود، صفی و دوست خالص برشمرنده کسی را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مستشفی

مستشفی
بیمارِستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شِفا خانه، دارُ الشِّفا، مارِستان، بیمارِسان، هَروانه گَه
مستشفی
فرهنگ فارسی عمید