جدول جو
جدول جو

معنی مستمراً - جستجوی لغت در جدول جو

مستمراً(نَ کَ دَ)
به طور مستمر. در حال استمرار. اتصالاً. استمراراً. دائماً. پیوسته. همیشه. و رجوع به مستمر و استمرار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستراح
تصویر مستراح
مبال، مبرز، جایی، توالت، موضع قضای حاجت، آبریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستمری
تصویر مستمری
حقوق و مواجب دائمی و همیشگی، ماهیانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استمرار
تصویر استمرار
ادامه داشتن، پیوستگی، دوام
فرهنگ فارسی عمید
(نِ اَ تَ)
با احترام. در حال احترام. رجوع به احترام و محترم شود
لغت نامه دهخدا
(نِ گَ رِ کَ دَ)
باهم و فراهم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ)
جمع واژۀ مسامره. رجوع به مسامره شود
لغت نامه دهخدا
(نِ وَ دَ)
بطور کوتاهی کلام و اختصار. (ناظم الاطباء). خلاصه
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طِ)
جمع واژۀ مستمطره و مستمطر، نجوم أخذ. نجوم الاخذ. منازل بیست و هشتگانه قمر
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَ)
جمع واژۀ مستعمره. رجوع به مستعمره و استعمار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مستوره. رجوع به مستوره شود.
- تاج المستورات، تاج خانمهای پردگی پارسا، و آن لقبی است که به شاهزاده خانمها می دادند. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ / کِ دَ)
به صورت مستمع بودن. از روی استماع. در حالت گوش دادن. (ناظم الاطباء). و رجوع به مستمع و استماع شود
لغت نامه دهخدا
(نَ گِ رِ تَ)
بطور برابری و بطور راستی و مستقیم. (ناظم الاطباء). رجوع به مستوی شود
لغت نامه دهخدا
(نِ گَ نُ / نِ / نَ دَ)
به استقلال. بالاستقلال. مستقلانه. منفرداً و بطور تنهایی و بدون شرکت دیگری. بالانفراد. و رجوع به مستقل و استقلال شود
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
گذشتن و رفتن پیوسته.
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ لَ / لِ)
گوارنده آمدن. (تاج المصادر بیهقی). گوارا شدن. (وطواط). گواریدن گذشتن: فهو (ای حشیش) اکثر غذاء الاّ انه اعسر استمراء. (ابن البیطار).
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستمرا
تصویر مستمرا
همیشه، پیوسته، دائماً، همیشه پیوسته دایما
فرهنگ لغت هوشیار
دلاسا خرسند استمالت کرده راضی کرده: از هر جا و هر محل بقلمرو اشرف. . همایون. . می آیند بهمه ابواب مستظهر و مستوثق و مستمال و امیدوار بوده بدانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمره
تصویر مستمره
مستمره در فارسی مونث مستمر استوار - روان، همواره مونث مستمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستورات
تصویر مستورات
جمع مستوره، پردگیان زنان پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعمرات
تصویر مستعمرات
جمع مستعمره، جمع مستعمره، ویرانستان ها
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از جنس و نقد که دولت سالیانه یا ماهیانه تا پایان حیات بماموران خود دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمراء
تصویر استمراء
گوارا یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
آبخانه، جای آسایش و فراغت و جای راحت، جای لازم، کنار آب، حاجتگاه، خلا، طهارت خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمرار
تصویر استمرار
روان شدن، بر یک روش رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمری
تصویر مستمری
حقوق ماهیانه، مواجب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستراح
تصویر مستراح
((مُ تَ))
جای آسایش و راحت، مبال، توالت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسلماً
تصویر مسلماً
((مُ سَ لَّ مَنْ))
قطعاً، یقیناً، محققاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استمرار
تصویر استمرار
((اِ تِ))
پیوسته رفتن، همیشه روان بودن، اتصال، پیوستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقلاً
تصویر مستقلاً
((مُ تَ قِ لَ نْ))
به استقلال، آزادانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستعمرات
تصویر مستعمرات
((مُ تَ مَ))
جمع مستعمره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستراح
تصویر مستراح
آبخانه، دستشویی، دست به آب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استمرار
تصویر استمرار
ادامه، پیوستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
ادامه، بقا، تداوم، دوام، مداومت، همیشگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به طور خلاصه
دیکشنری اردو به فارسی