- مستماح(مُ تَ)
نعت مفعولی از استماحه. آنکه از او عطا و بخشش خواسته باشند. (از اقرب الموارد). رجوع به استماحه شود
معنی مستماح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مُ تَ)
لغت نامه دهخدا
نعت مفعولی از مصدر استباحه. مستأصل و ریشه کن شده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به استباحه شود
(مُ تَ)
لغت نامه دهخدا
نعت مفعولی از استماله. بسوی خود میل داده شده. (از منتهی الارب). مایل و خم شده. (از اقرب الموارد) ، تسلی و دل آسا نموده شده. (از منتهی الارب). کسی که دل او را بدست آورده باشند. (از اقرب الموارد). رجوع به استماله شود
(مُ تَ نِ)
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از استمناح. عطیه خواهنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استمناح شود
(مُ تَ لِ)
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از استملاح. ملیح شمرنده کسی را. (از منتهی الارب). ملیح شمارنده یا ملیح یابنده کسی را یاچیزی را. (از اقرب الموارد). رجوع به استملاح شود
(مُ تَ)
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از استماحه. عطا و بخشش خواهنده. (از اقرب الموارد) ، شفاعت خواهنده. (از اقرب الموارد). رجوع به استماحه شود
جمع مسام، روزنان سوراخ ها بنموی ها جمع مسام و جمع ال جمع مسم (سم) : سوراخها، سوراخهای باریک و ریز پوست بدن
کاویده زمین کاویده، سنگواره زمین زیروروشده وجستجو شده (داخل آن)، سنگواره فسیل
سلاکیده سلاک شده (سلاک اجاره) زنهار خواسته اجاره شده، امان خواسته
دلاسا خرسند استمالت کرده راضی کرده: از هر جا و هر محل بقلمرو اشرف. . همایون. . می آیند بهمه ابواب مستظهر و مستوثق و مستمال و امیدوار بوده بدانند
آبخانه، جای آسایش و فراغت و جای راحت، جای لازم، کنار آب، حاجتگاه، خلا، طهارت خانه
قبول کرده شده، پذیرفته، مقبول، انجام یافته، برآورده، درگیر شده، روا
آبریز، توالت، دستشویی، مبال، مبرز