جدول جو
جدول جو

معنی مستق - جستجوی لغت در جدول جو

مستق
پارسی تازی گشته مشته چغانه چغانه
تصویری از مستق
تصویر مستق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستقل
تصویر مستقل
جداسر، خودپا، خودسر، ناوابسته، بدون وابستگی، خود سالار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
ماندگار، برپا شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
جای گرفته، قرارگاه، جای قرار گرفتن، مقر
فرهنگ فارسی عمید
پارسی تازی گشته مستک مستک: ابزاری در خنیا، پوستین دراز آستین پوستین آستی دراز، آلتی که بدان چنگ و مانند آن نوازند، جمع مساتق، مقیاس آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
بردارنده و حمل کننده، آزاد و مختار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقص
تصویر مستقص
خونبها خواهنده خونی خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
قرار گیرنده و ساکن و متمکن و ثابت شونده در جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقه
تصویر مستقه
((مُ تَ قَ))
پوستین آستین دراز، آلتی که بدان چنگ و مانند آن نوازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
((مُ تَ قِ لّ))
آزاد، مختار، دارای استقلال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
((مُ تَ قَ رّ))
پایدار، استوار، استقرار یافته، قرار گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
کسی که آزادانه امور خود را اداره کند و به دیگری حق مداخله ندهد، آزاد و مختار، در علوم سیاسی دارای استقلال، جداگانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
Autonomous, Independent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
Established
دیکشنری فارسی به انگلیسی
autônomo, independente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
autonomiczny, niezależny
دیکشنری فارسی به لهستانی
автономный , независимый
دیکشنری فارسی به روسی
установленный
دیکشنری فارسی به روسی
автономний , незалежний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
встановлений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
autonoom, onafhankelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
autónomo, independiente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
autonome, indépendant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
स्वायत्त , स्वतंत्र
دیکشنری فارسی به هندی
स्थापित
دیکشنری فارسی به هندی
স্বায়ত্তশাসিত , স্বাধীন
دیکشنری فارسی به بنگالی