جدول جو
جدول جو

معنی مستفتح - جستجوی لغت در جدول جو

مستفتح(مُ تَ تِ)
نعت فاعلی از استفتاح. فاتح و گشاینده. (از اقرب الموارد) ، آغازکننده. (از اقرب الموارد). رجوع به استفتاح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستفیض
تصویر مستفیض
کسی که طلب فیض بکند، استفاضه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستفید
تصویر مستفید
استفاده کننده، فایده گیرنده، بهره مند، کسی که طلب بهره و فایده بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استفتاح
تصویر استفتاح
به دنبال پیروزی بودن، فتح خواستن، باز کردن، گشودن، آغاز کردن، پانزدهم ماه رجب. در روایات آمده است که در این روز درهای آسمان باز است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستقبح
تصویر مستقبح
زشت شمرده شده، چیزی که به نظر زشت آمده، زشت وناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستملح
تصویر مستملح
نمکین، بانمک، نمک دار مثلاً غذای نمکی، ملیح، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستراح
تصویر مستراح
مبال، مبرز، جایی، توالت، موضع قضای حاجت، آبریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستفاد
تصویر مستفاد
استفاده شده، برگرفته، به دست آمده، حاصل شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ لِ)
نعت فاعلی از استفلاح. فائز و ظافرو پیروز. (از اقرب الموارد). رجوع به استفلاح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَتْ تِ)
گشاد و گشاده کرده. (ناظم الاطباء). گشاده گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفتح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
نعت فاعلی از استفتار. اسب کشان رونده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استفتار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استفتاء. جواب فتوی خواهنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فتوی خواه. رجوع به استفتاء شود
لغت نامه دهخدا
سود یاب بهره ور فایده گیرنده سود خواهنده بهره مند: ومواعظ بسیار لایق هر حکایت در و زیادت گردانید تامستفیدان ادب... را بمطالعه آن رغبت زیادت گردد، جمع مستفیدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمتع
تصویر مستمتع
بر خور دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستفهم
تصویر مستفهم
فهمیدن خواهنده، پرسنده
فرهنگ لغت هوشیار
پرس و جو گر آنکه درباره مطالبی از دیگری شرح و توضیح خواهد استفسار کننده، جمع مستفسرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستفرغ
تصویر مستفرغ
جای خالی کردن چیزها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستفاد
تصویر مستفاد
استفاده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستفیض
تصویر مستفیض
کسی که طلب فیض کند
فرهنگ لغت هوشیار
زشت بد زشت شمرده قبیح دانسته. زشت شمرنده قبیح داننده، جمع مستقبحین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسافحت
تصویر مسافحت
زنا کردن، زنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستملح
تصویر مستملح
با نمک نمکین نمکین یافته، نمکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستصلح
تصویر مستصلح
نیکخواه
فرهنگ لغت هوشیار
آبخانه، جای آسایش و فراغت و جای راحت، جای لازم، کنار آب، حاجتگاه، خلا، طهارت خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستریح
تصویر مستریح
طالب استراحت خواستارراحت
فرهنگ لغت هوشیار
طلب فتوی کردن فتوی خواستن فتوی پرسیدن در باب مسایل فقهی و شرعی از کسی رای و فتوی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
گشاده خواهی (پانزدهم ماه رجب تازی را روز استفتاح گویند و برآنند که در آن روز درهای آسمان به روی خدایخانه گشوده است)، کیش پرسی پاسخ جویی برای پرسه های دینی ، آغازیدن، پیروزی خواستن نصرت خواستن فیروزی جستن، گشادگی خواستن فتوح خواستن گشایش طلبیدن، یار خواستن یاری خواستن، آغازیدن ابتدا کردن، خواستار رفع دشواری از کاری شدن خواستن حل مشکلی که در قرآن باشد، یا روز استفتاح روز پانزدهم ماه رجب که میگویند در آن روز درهای آسمان یا درهای کعبه باز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفتاح
تصویر استفتاح
((اِ تِ))
نصرت خواستن، گشایش طلبیدن، یاری خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستریح
تصویر مستریح
((مُ تَ))
طالب استراحت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستراح
تصویر مستراح
((مُ تَ))
جای آسایش و راحت، مبال، توالت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقبح
تصویر مستقبح
((مُ تَ بَ))
زشت شمرده، قبیح دانسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستفیض
تصویر مستفیض
((مُ تَ))
کسی که طلب فیض کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستراح
تصویر مستراح
آبخانه، دستشویی، دست به آب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستفیض
تصویر مستفیض
بهره مند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استفتا
تصویر استفتا
فتواخواهی
فرهنگ واژه فارسی سره