جدول جو
جدول جو

معنی مستقبح

مستقبح((مُ تَ بَ))
زشت شمرده، قبیح دانسته
تصویری از مستقبح
تصویر مستقبح
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مستقبح

مستقبح

مستقبح
زشت شمرده شده، چیزی که به نظر زشت آمده، زشت وناپسند
مستقبح
فرهنگ فارسی عمید

مستقبح

مستقبح
زشت بد زشت شمرده قبیح دانسته. زشت شمرنده قبیح داننده، جمع مستقبحین
فرهنگ لغت هوشیار

مستقبح

مستقبح
نعت فاعلی از استقباح. زشت و قبیح شمرنده. قبیح بیننده. ضدمستحسن. (از اقرب الموارد). رجوع به استقباح شود
لغت نامه دهخدا

مستقبح

مستقبح
نعت مفعولی از استقباح. زشت و قبیح شمرده شده. زشت دیده شده. ضد مستحسن. (از اقرب الموارد). زشت و بد. (آنندراج). زشت داشته. قبیح: یکی بر سر راهی مست خفته بود... عابدی در وی گذر کرد و در حالت مستقبح او نظر. (سعدی).
- مستقبح الذکر، که ذکر آن قبیح باشد. که یادآوری آن زشت باشد
لغت نامه دهخدا

مستقبل

مستقبل
استقبال کننده، پیشواز رونده، پیش آینده، زمان آینده
مستقبل
فرهنگ فارسی عمید