نعت فاعلی از استطراب. طرب خواه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آنکه به آواز و سرود ’حداء’ شتران را بطرب و حرکت آرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استطراب شود
نعت فاعلی از استطراب. طرب خواه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آنکه به آواز و سرود ’حداء’ شتران را بطرب و حرکت آرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استطراب شود
نعت مفعولی از استطراف. آنکه خانه زاد و از نتایج صاحب خود نباشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هر گیاه که هنوز در غلاف خود باشد، مال نو، مستطرف الایام، اول زمانه: فعلته فی مستطرف الایام. (منتهی الارب) ، طرفه و نوشمرده، نویافته و پیداکرده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خوش و شگفت دیده. (منتهی الارب). رجوع به استطراف شود
نعت مفعولی از استطراف. آنکه خانه زاد و از نتایج صاحب خود نباشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هر گیاه که هنوز در غلاف خود باشد، مال نو، مستطرف الایام، اول زمانه: فعلته فی مستطرف الایام. (منتهی الارب) ، طرفه و نوشمرده، نویافته و پیداکرده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خوش و شگفت دیده. (منتهی الارب). رجوع به استطراف شود
نعت فاعلی از استعراب. فحش گوینده و سخن زشت آورنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ماده گاو گشن خواهنده. (منتهی الارب) ، داخل شونده بین عرب. (اقرب الموارد). کسی که شبیه به تازیان شود. (ناظم الاطباء). متعرب. و رجوع به استعراب و مستعربه شود: یکی را پرسیدند از مستعربان که ماتقول فی الأمارد؟ (گلستان)
نعت فاعلی از استعراب. فحش گوینده و سخن زشت آورنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ماده گاو گشن خواهنده. (منتهی الارب) ، داخل شونده بین عرب. (اقرب الموارد). کسی که شبیه به تازیان شود. (ناظم الاطباء). متعرب. و رجوع به استعراب و مستعربه شود: یکی را پرسیدند از مستعربان که ماتقول فی الأمارد؟ (گلستان)
نعت فاعلی از استطراف. آنکه نو می شمارد چیزی را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، آنکه از نو پیدا می کند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به استطراف شود
نعت فاعلی از استطراف. آنکه نو می شمارد چیزی را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، آنکه از نو پیدا می کند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به استطراف شود
نعت مفعولی ازاستطابه. خوش آمده و پاک آمده و لذیذ. (غیاث) (آنندراج). خوش و نیکو و پسندیده و شایسته و خوش آیند. (ناظم الاطباء). پاکیزه. رجوع به استطابه شود: خیک اشکم گو بدر از موج آب گر بمیرم هست مرگم مستطاب. مولوی (مثنوی). گرقضا افکند ما را در عذاب کی رود آن طبع و خوی مستطاب. مولوی (مثنوی). - جناب مستطاب...، از القاب و عناوین بزرگان که در مخاطبه یا مکاتبه به کار بردندی. ، خوشبوی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مهربان. (ناظم الاطباء)
نعت مفعولی ازاستطابه. خوش آمده و پاک آمده و لذیذ. (غیاث) (آنندراج). خوش و نیکو و پسندیده و شایسته و خوش آیند. (ناظم الاطباء). پاکیزه. رجوع به استطابه شود: خیک اشکم گو بدر از موج آب گر بمیرم هست مرگم مستطاب. مولوی (مثنوی). گرقضا افکند ما را در عذاب کی رود آن طبع و خوی مستطاب. مولوی (مثنوی). - جناب مستطاب...، از القاب و عناوین بزرگان که در مخاطبه یا مکاتبه به کار بردندی. ، خوشبوی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مهربان. (ناظم الاطباء)
طرب آورنده و شادمان کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که از روی شعف یا رنج و الم به چالاکی می جنبد و کسی که شادمانی میکند. (ناظم الاطباء) ، سرودگوی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطرب شود
طرب آورنده و شادمان کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که از روی شعف یا رنج و الم به چالاکی می جنبد و کسی که شادمانی میکند. (ناظم الاطباء) ، سرودگوی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطرب شود
نعت مفعولی از استغراب. غریب یافته شده و غریب بشمار آمده. (اقرب الموارد). غریب داشته. عجیب و غریب و بیگانه، نادر. (ناظم الاطباء). بعید، آنکه غریب نوازی می کند، متعجب و حیران. (ناظم الاطباء). رجوع به استغراب شود
نعت مفعولی از استغراب. غریب یافته شده و غریب بشمار آمده. (اقرب الموارد). غریب داشته. عجیب و غریب و بیگانه، نادر. (ناظم الاطباء). بعید، آنکه غریب نوازی می کند، متعجب و حیران. (ناظم الاطباء). رجوع به استغراب شود
خندنده گزافخند، خور بر شناس (خور بر مغرب) باور نکردنی دور از باور غریب شمرده شگفت دانسته: و از آن تاریخ علوم مستطرف و فنون مستحدث و صنایع مستغرب که حکماء اروپا اساس آنها را. . بر پا ساخته بودند. . انتشار همی گرفت. کسی که بزبانها و آداب و عادات غربیان (اروپاییان و آمریکاییان) آگاه است مقابل مستشرق، جمع مستغربین
خندنده گزافخند، خور بر شناس (خور بر مغرب) باور نکردنی دور از باور غریب شمرده شگفت دانسته: و از آن تاریخ علوم مستطرف و فنون مستحدث و صنایع مستغرب که حکماء اروپا اساس آنها را. . بر پا ساخته بودند. . انتشار همی گرفت. کسی که بزبانها و آداب و عادات غربیان (اروپاییان و آمریکاییان) آگاه است مقابل مستشرق، جمع مستغربین