نعت فاعلی از استباق. پیشی گیرنده و درگذرنده از جای. (منتهی الارب). آنکه کوشش می کند پیشی گرفتن و درگذشتن را، آنکه غالب می شود در تیراندازی. (ناظم الاطباء). رجوع به استباق شود
نعت فاعلی از استباق. پیشی گیرنده و درگذرنده از جای. (منتهی الارب). آنکه کوشش می کند پیشی گرفتن و درگذشتن را، آنکه غالب می شود در تیراندازی. (ناظم الاطباء). رجوع به استباق شود
نعت فاعلی از مصدر استبداد. رجوع به استبداد شود. به خودی خود به کاری ایستاده ومتفردشده. (منتهی الارب). تنها به کاری استاده شونده. (غیاث) (آنندراج)، کسی که هرگاه چیزی را شروع کند تا پایان دادن آن، دست بردار نباشد. (اقرب الموارد) : امیرک آن فیلان را به ناصرالدین فرستاد و بدان خدمت بدو تقرب جست و چنان فرا نمود که در آن خدمت مستبد است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 152)، کسی که کاری را به رأی خود و بدون مشورت از دیگران می کند و رأی خود را می پسندد و انصاف و عدالت را رد می کند. (ناظم الاطباء). خودمراد. (مهذب الاسماء). مستبد به رأی. یک دنده. یک پهلو. خودرای. خودسر. متفرد در رأس. سرخود. مستقل. خودکامه. خودکام. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر خار در چشم متهوری مستبد افتد و در بیرون آوردن آن غفلت برزد... بی شبهت کور شود. (کلیله و دمنه). او (شیر) چون رعنای مستبدی در میان ایشان (سباع) . (کلیله و دمنه). منقاد حکم اوست هر سیّد و هر ملک مستبد که از قروم دیار ترک و روم است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 446)
نعت فاعلی از مصدر استبداد. رجوع به استبداد شود. به خودی خود به کاری ایستاده ومتفردشده. (منتهی الارب). تنها به کاری استاده شونده. (غیاث) (آنندراج)، کسی که هرگاه چیزی را شروع کند تا پایان دادن آن، دست بردار نباشد. (اقرب الموارد) : امیرک آن فیلان را به ناصرالدین فرستاد و بدان خدمت بدو تقرب جست و چنان فرا نمود که در آن خدمت مستبد است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 152)، کسی که کاری را به رأی خود و بدون مشورت از دیگران می کند و رأی خود را می پسندد و انصاف و عدالت را رد می کند. (ناظم الاطباء). خودمراد. (مهذب الاسماء). مستبد به رأی. یک دنده. یک پهلو. خودرای. خودسر. متفرد در رأس. سرخود. مستقل. خودکامه. خودکام. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر خار در چشم متهوری مستبد افتد و در بیرون آوردن آن غفلت برزد... بی شبهت کور شود. (کلیله و دمنه). او (شیر) چون رعنای مستبدی در میان ایشان (سباع) . (کلیله و دمنه). منقاد حکم اوست هر سیّد و هر ملک مستبد که از قروم دیار ترک و روم است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 446)
عنوان رئیس تشریفات دربار ساسانیان از زمان قباد. (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه یاسمی ص 85 و 247) ، نیکو شدن حال کسی بعد از لاغری و سختی. (منتهی الارب). و به من متعدی شود
عنوان رئیس تشریفات دربار ساسانیان از زمان قباد. (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه یاسمی ص 85 و 247) ، نیکو شدن حال کسی بعد از لاغری و سختی. (منتهی الارب). و به مِن متعدی شود
کام گرفته هونیا کیده (از ریشه پهلوی) کام جوی هونیاکنده لذت برده تمتع گرفته وازین جهت دل ازجان شیرین سیرآمده و جان از زندگانی مستلذ متبرم شده. لذت جوینده تمتع برنده، جمع مستلذین
کام گرفته هونیا کیده (از ریشه پهلوی) کام جوی هونیاکنده لذت برده تمتع گرفته وازین جهت دل ازجان شیرین سیرآمده و جان از زندگانی مستلذ متبرم شده. لذت جوینده تمتع برنده، جمع مستلذین