جدول جو
جدول جو

معنی مستبدان - جستجوی لغت در جدول جو

مستبدان
خودکامگان
تصویری از مستبدان
تصویر مستبدان
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استبداع
تصویر استبداع
چیزی را تازه و بدیع دانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استودان
تصویر استودان
محوطه ای روباز، محصور و معمولاً مرتفع در خارج شهر که زردشتیان استخوان های درگذشتگان خود را پس از متلاشی شدن جسد، در آن قرار می دادند، مقبرۀ زردشتیان، دخمه، گورستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استبداد
تصویر استبداد
به میل و رای خود کار کردن، خودرای بودن، خودرایی، خودسری، خودکامگی، در علوم سیاسی حکومتی که مردم در آن نقشی ندارند و فرمانروایان مقید به قانون نیستند و به میل و ارادۀ خود تصمیم می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استبدال
تصویر استبدال
تبدیل شدن چیزی به چیز دیگر، جابه جایی، تغییر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
نعت مفعولی از مصدر استبانه. آنچه واضح و روشن یافت شود. (اقرب الموارد). رجوع به استبانه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِدْ دا نَ / نِ)
چون مستبدان. با حالت استبداد. با خودرأیی. خودسرانه. رجوع به مستبد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستندات
تصویر مستندات
جمع مستنده، تزده دار ها، پر وهان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستندین
تصویر مستندین
جمع مستند، گواه آورندگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مستعد، آتاوان اروندان آمادگان جمع مستعدء درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستخدمان
تصویر مستخدمان
جمع مستخدمه، پرستاران پیشیاران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مستبدعه، نوپیداها شگفتان جمع مستبدعه: این ظن خطاست از بهرآنک مصنوعات شعر و مستبدعات نظم که در فصول متقدم بر شمردیم... از قبیل متکلفات اشعارست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماست دان
تصویر ماست دان
ظرفی که در آن ماست تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
مستبدعه در فارسی مونث مستبدع: نو پیدا، شگفتا مونث مستبدع جمع مستبدعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتقدان
تصویر معتقدان
باور داران گروندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسابدان
تصویر حسابدان
کسی که از علم حساب اطلاع دارد محاسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبداع
تصویر استبداع
تازه دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبدال
تصویر استبدال
گرفتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبطان
تصویر استبطان
راز دارگی در نهان خواستن نهانخواست پوشیده کاری
فرهنگ لغت هوشیار
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مستبد، خودکامگان خویشکامان جمع مستبد درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند) : بانتقام خون برادر از مستبدین پابحلقه رکاب گذارده بادلیریها و رشادتهای خود روزگار رابردشمن تنگ ساخته بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمدین
تصویر مستمدین
جمع مستمد درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبدال
تصویر استبدال
((اِ تِ))
عوض کردن، بدل نمودن، چیزی را به جای چیزی دیگر خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استبداع
تصویر استبداع
((اِ تِ))
نو شمردن، بدیع دانستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استبداد
تصویر استبداد
((اِ تِ))
خود رأی بودن، خودسری، فرمانروایی مطلق یک حزب، ظلم و تعدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتقدان
تصویر منتقدان
خرده گیران، خرده گیران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استبداد
تصویر استبداد
تک سالاری، خوکامگی
فرهنگ واژه فارسی سره
استبدادگرایانه، خودسرانه، خودکامانه، دیکتاتورمابانه، دیکتاتورمنشانه، لجوجانه
متضاد: دموکرات منشانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از استبداد
تصویر استبداد
Autocracy, Highhandedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستندات
تصویر مستندات
Documentation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستندات
تصویر مستندات
documentação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از استبداد
تصویر استبداد
автократия , высокомерие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استبداد
تصویر استبداد
Autokratie, Überheblichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مستندات
تصویر مستندات
Dokumentation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مستندات
تصویر مستندات
dokumentacja
دیکشنری فارسی به لهستانی