جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستبدان

مستبدین

مستبدین
جمع مستبد، خودکامگان خویشکامان جمع مستبد درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند) : بانتقام خون برادر از مستبدین پابحلقه رکاب گذارده بادلیریها و رشادتهای خود روزگار رابردشمن تنگ ساخته بود
فرهنگ لغت هوشیار

مستبدانه

مستبدانه
چون مستبدان. با حالت استبداد. با خودرأیی. خودسرانه. رجوع به مستبد شود
لغت نامه دهخدا

مستبدانه

مستبدانه
استبدادگرایانه، خودسرانه، خودکامانه، دیکتاتورمابانه، دیکتاتورمنشانه، لجوجانه
متضاد: دموکرات منشانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

مستبان

مستبان
نعت مفعولی از مصدر استبانه. آنچه واضح و روشن یافت شود. (اقرب الموارد). رجوع به استبانه شود
لغت نامه دهخدا

استبداد

استبداد
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
فرهنگ لغت هوشیار