- مسایفه
- شمشیر زدن
معنی مسایفه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مسایره و مسایرت در فارسی برابر رفتن با کسی
مساعفت و مساعفه در فارسی: یاری یاوری یاری کردن، یاری
جمع مسیفه، و خشکسالیها
مسافت در فارسی: دروی
جمع اسکاف، کفشگران
جمع سقف، سکوبایان (سکوبا اسقف) جمع اسقف. اسقفان سکوبایان
هماورد، پیکار
خودداری
هم افزایی
مساهلت، سهل انگاری
شوخی و مزاح کردن، خوش طبعی کردن
بر کسی تنگ گرفتن و سخت گیری کردن
برخورد کردن با کسی، یافتن و دیدن چیزی
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
با کسی به راه افتادن و با او در رفتن برابری کردن
آسان گرفتن، سهل انگاشتن، به نرمی و مدارا کار کردن
اسقف ها، پیشواها، خطیب ها و واعظ های عیسوی، بالاتر از کشیش ها، جمع واژۀ اسقف
دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند شیراز: و جئنهاببضاعه مزجاه... حسن بصری گفت ماستینه بوده
بسته شده، منعقد شده
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
مبایعه و مبایعت در فارسی: خرید و فروش، سر سپردن هم پیمان شدن خرید و فروش کردن، بیعت کردن، خرید و فروش، بیعت
متاسفه در فارسی مونث متاسف: افسوسمند دریغا گوی اندوهزده مونث متاسف جمع متاسفات
ممارست کردن، مدافعت نمودن
با هم غلبه نمودن
پاداش دادن به بدی
معامله کردن با کسی به هنگامها
مخالفه و مخالفت در فارسی: همیستاری پتکار پتیا راکی نیسانی نا سازی دشمنی نا هنجاری خلاف کردن، دشمنی کردن: چون میان ما مخالفت ظاهر گشت... یا مخالف قیاص. آنست که کلمه ای مخالف قواعد صرفی و لغوی باشد مانند: بودنی بود می بیار اکنون رطل پرکن مگوی بیش سخون. (رودکی) گر بجان خرمی دو اسبه در آی ور بدل خوشندی خر اندر کش. (خاقانی)
مرادفه و مرادفت در فارسی ترک نشینی (ترک پارسی است و افزوده بر خود که بر سر نهند برابر است با بخشی یا بری از چیزی چون بخشی از زین یا پالان) پشت نشینی، همردگی، دنبال روی سپس روی ردیف کسی سوار شدن برترک اسب کسی نشستن، از پس دیگری رفتن پیوسته، اتصال بود برجعت چنانکه سفلی راجع بپیوندد بر علوی راجع و از بهر آنکه حال هر دو یکسانست رد نبود میان ایشان و گرمیانت ایشان قبول اوفتد دلالت کند بر نیکو شدن کارهای تباه شده
خرید و فروش به وام وامکاری، وام دادن، وام خواستن
افزودگی از طرفین، حراج
یاری کردن، یاری
مساعده و مساعدت در فارسی: فریاتش فریات یارمندی یاری، پیش پرداخت زبانزد اواری، همراهی، مبلغی پیشکی پرداختن پیش پرداخت، پولی که پیشکی پردازند پیش پرداخت
مسارعه و مسارعت در فارسی پیشدستی چمک، شتاب شتاب کردن تند شتافتن، پیشی گرفتن بر یکدیگر، شتاب تعجیل، سبقت
با کسی پیشی گرفتن در دویدن یا در تاختن و نبرد کردن در آن