مساحه. مساحت. پیمودن زمین. (منتهی الارب). زمین پیمودن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ذرع کردن زمین. (اقرب الموارد). و رجوع به مساحت شود، تقسیم کردن زمین با مقیاس و تخمین قیمت و ارزش آن. (اقرب الموارد). - علم مساحه، علمی است که از مقادیر خطوط و سطحها و اجسام، و تعیین خط و مربع و مکعب بحث می کند، و در امر خراج و تقسیم اراضی و تخمین مساکن ارزشی فراوان دارد. (اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات الفنون)
مساحه. مساحت. پیمودن زمین. (منتهی الارب). زمین پیمودن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ذرع کردن زمین. (اقرب الموارد). و رجوع به مساحت شود، تقسیم کردن زمین با مقیاس و تخمین قیمت و ارزش آن. (اقرب الموارد). - علم مساحه، علمی است که از مقادیر خطوط و سطحها و اجسام، و تعیین خط و مربع و مکعب بحث می کند، و در امر خراج و تقسیم اراضی و تخمین مساکن ارزشی فراوان دارد. (اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات الفنون)
ارض مداکه، زمین خروسناک. (منتهی الارب). کثیرهالدیوک. مدیکه. (متن اللغه). کثیرهالدیکه. (اقرب الموارد). مداک. مداک. جای خروسناک، که در آن خروس بسیار باشد. (ناظم الاطباء)
ارض مداکه، زمین خروسناک. (منتهی الارب). کثیرهالدیوک. مدیکه. (متن اللغه). کثیرهالدیکه. (اقرب الموارد). مَداک. مُداک. جای خروسناک، که در آن خروس بسیار باشد. (ناظم الاطباء)
همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دشنام دادن. (المصادر زوزنی). با کسی دشنام دادن. (تاج المصادر بیهقی). با هم دشنام دادن و ناسزا گفتن. سباب. و رجوع به سباب شود
همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دشنام دادن. (المصادر زوزنی). با کسی دشنام دادن. (تاج المصادر بیهقی). با هم دشنام دادن و ناسزا گفتن. سِباب. و رجوع به سباب شود
زشت و قبیح از گفتار و کردار. (اقرب الموارد) ، بدی. ج، مساوی. (منتهی الارب). عیب و رسوائی و بدی. (ناظم الاطباء) ، اندوه. (منتهی الارب). و رجوع به مساوی شود
زشت و قبیح از گفتار و کردار. (اقرب الموارد) ، بدی. ج، مساوی. (منتهی الارب). عیب و رسوائی و بدی. (ناظم الاطباء) ، اندوه. (منتهی الارب). و رجوع به مساوی شود
جمع واژۀ مسکن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). منازل. خانه ها. مسکن ها. رجوع به مسکن شود: و سکنتم فی مساکن الذین ظلموا انفسهم. (قرآن 45/14). و کم أهلکنا من قریه بطرت معیشتها فتلک مساکنهم لم تسکن من بعدهم الا قلیلا. (قرآن 58/28). قالت نمله یا أیها النمل ادخلوا مساکنکم. (قرآن 18/27). مساکن أهل الفقر حتی قبورهم علیها تراب الذل بین المقابر. (امثال و حکم دهخدا)
جَمعِ واژۀ مسکن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). منازل. خانه ها. مسکن ها. رجوع به مسکن شود: و سکنتم فی مساکن الذین ظلموا انفسهم. (قرآن 45/14). و کم أهلکنا من قریه بطرت معیشتها فتلک مساکنهم لم تسکن من بعدهم الا قلیلا. (قرآن 58/28). قالت نمله یا أیها النمل ادخلوا مساکنکم. (قرآن 18/27). مساکن أهل الفقر حتی قبورهم علیها تراب الذل بین المقابر. (امثال و حکم دهخدا)
همدیگر خاموش بودن. (منتهی الارب). با یکدیگر خاموش بودن. (تاج المصادر بیهقی) ، نبرد کردن با کسی در خاموشی. (منتهی الارب). مبارزه کردن با کسی در سکوت و بر او غلبه کردن. (اقرب الموارد)
همدیگر خاموش بودن. (منتهی الارب). با یکدیگر خاموش بودن. (تاج المصادر بیهقی) ، نبرد کردن با کسی در خاموشی. (منتهی الارب). مبارزه کردن با کسی در سکوت و بر او غلبه کردن. (اقرب الموارد)
مسافت. سیفه. دوری راه و دوری میان دو منزل. (دهار). بعد و فاصله. ج، مساوف و مشهور چنین است که مسافه مقداری است از زمینی چنانکه گویند: بیننا مسافه میل، یعنی زمین به مساحت یک میل، و گویند بیننا مسافه شهر، یعنی بین ما زمینی است که پیمودن آن یک ماه به طول می انجامد، و این کلمه مأخوذ از سوف است به معنی بوئیدن. (اقرب الموارد). دوری بیابان، و این مأخوذ است از سوف به معنی بو گرفتن، چون راهبر در بیابان راه گم می کند خاک آنجا گرفته می بوید و معلوم می کند که در راه راست است یا راه را گم کرده، پس به کثرت استعمال نام دوری میان منازل و غیره شد. (غیاث). و رجوع به مسافت شود
مسافت. سیفه. دوری راه و دوری میان دو منزل. (دهار). بعد و فاصله. ج، مَساوف و مشهور چنین است که مسافه مقداری است از زمینی چنانکه گویند: بیننا مسافه میل، یعنی زمین به مساحت یک میل، و گویند بیننا مسافه شهر، یعنی بین ما زمینی است که پیمودن آن یک ماه به طول می انجامد، و این کلمه مأخوذ از سوف است به معنی بوئیدن. (اقرب الموارد). دوری بیابان، و این مأخوذ است از سَوف به معنی بو گرفتن، چون راهبر در بیابان راه گم می کند خاک آنجا گرفته می بوید و معلوم می کند که در راه راست است یا راه را گم کرده، پس به کثرت استعمال نام دوری میان منازل و غیره شد. (غیاث). و رجوع به مسافت شود
مساره. سرار. با کسی راز گفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد). مهامسه. تهامس: با اصحاب خود به طریق مساره گفتند این زمان غیبتی واقع شد. (انیس الطالبین بخاری ص 71). به طریق مساره به خواجه یوسف سخنان بسیار گفتند. (انیس الطالبین ص 125)
مساره. سِرار. با کسی راز گفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد). مهامسه. تهامس: با اصحاب خود به طریق مساره گفتند این زمان غیبتی واقع شد. (انیس الطالبین بخاری ص 71). به طریق مساره به خواجه یوسف سخنان بسیار گفتند. (انیس الطالبین ص 125)
بر روی یک رشته از جلبک برجستگی نازکی پدیدار می شود که پرتوپلاسم درونی آن به قطعاتی چند تقسیم می گردد که هر یک از آنها دو تاژک دارند که آنها را بساکه گویند. (گیاه شناسی گل گلاب چ 1326 ه. ش ص 117). و رجوع به بساک شود، ادویۀ مفرده. گیاهان طبی. (فرهنگ فارسی معین) ، اصطلاح منطقی، قضیه های بسیطه
بر روی یک رشته از جلبک برجستگی نازکی پدیدار می شود که پرتوپلاسم درونی آن به قطعاتی چند تقسیم می گردد که هر یک از آنها دو تاژک دارند که آنها را بساکه گویند. (گیاه شناسی گل گلاب چ 1326 هَ. ش ص 117). و رجوع به بساک شود، ادویۀ مفرده. گیاهان طبی. (فرهنگ فارسی معین) ، اصطلاح منطقی، قضیه های بسیطه
مسیکه در فارسی: توت روباه روانبند از گیاهان دارویی گیاهی است علفی و پایااز خانوداه گل سرخیان که ارتفاعش در حدود یک متر است و در نواحی کوهستانی میروید. برگهایش مرکب و متناوب با برگچه های دندانه دار و نسبه زیبا وگلهایش کوچک و سبز رنگ میباشند و درانتهای ساقه مجتمع شده اند. در حدود 20 گونه از این گیاه شناخته شده. مسیکه در طب عوام بعنوان رفع اسهال و بد آوردنده خون استعمال میشود توتالشعلب
مسیکه در فارسی: توت روباه روانبند از گیاهان دارویی گیاهی است علفی و پایااز خانوداه گل سرخیان که ارتفاعش در حدود یک متر است و در نواحی کوهستانی میروید. برگهایش مرکب و متناوب با برگچه های دندانه دار و نسبه زیبا وگلهایش کوچک و سبز رنگ میباشند و درانتهای ساقه مجتمع شده اند. در حدود 20 گونه از این گیاه شناخته شده. مسیکه در طب عوام بعنوان رفع اسهال و بد آوردنده خون استعمال میشود توتالشعلب