- مسافت
- بعد و دوری و فاصله، دوری راه
معنی مسافت - جستجوی لغت در جدول جو
- مسافت ((مَ فَ))
- بعد، فاصله
- مسافت
- فاصلۀ بین دو مکان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رهسپاری
گشتار، رهسپار، رهنورد
بیمناک شدن، ترسیدن، ترس، خوف
سفر کننده، در تصوف رهرو، سالک
از شهری به شهر دیگر رفتن، سفر کردن
جمع واژۀ مسافت، فاصلۀ بین دو مکان
بد بودن، زشت بودن، بدحالی، املای دیگر واژۀ مساءة
به یکدیگر ضربه و لطمه زدن، همدیگر را طرد کردن یا کشتن
خوف و ترسیدن
یاری کردن، یاری
زمین پیمایی، سطح قسمتی معین از محوطه ای، پیمودن زمین
اندوهگین شدن
چوب پهن و کلفتی که در زیر دو قاعده در نصب کنند، چوب جلو هودج. مقابل شونده روبرو شونده
درخواست، استدعا، تقاضا پرسیدن، پرسش
دشنام دادن کسی را، نادانی نمودن، اسراف کردن در نوشیدن شراب
مسافت در فارسی: دروی
کتک زدن، کتک کاری مضاربه: ... و جنگ و مدافعت و کینه کشی ومسافعت از میانه برداشته و همه فرمان پادشاه را مطوع و منقاد گشته
از شهر یا کشوری بشهر و کشور دیگر رفتن سفر کردن
سفر کننده، راهی، رونده، سیاح
زنا کردن، زنا
دهانه های دره آبشار ها جهمرز زناکار جمع
جمع مسافه، دوری ها جمع مسافت
موافقت، سازگاری
سطحی که میان مجموعه ای از خطوط یا مرزها قرار دارد، اندازۀ سطح، دانش اندازه گرفتن زمین