جدول جو
جدول جو

معنی مسافح

مسافح
دهانه های دره آبشار ها جهمرز زناکار جمع
تصویری از مسافح
تصویر مسافح
فرهنگ لغت هوشیار

واژه‌های مرتبط با مسافح

مسافح

مسافح
نعت فاعلی از مسافحه. زانی. پلیدکار. رجوع به مسافحه شود
لغت نامه دهخدا

مسارح

مسارح
جمع مسرح، راغ ها مرغزار ها غوشخانه ها (تماشاخانه ها) جمع مسرح چراگاهها: ایلکخان... پیش صمعود... . کسی فرستاد که... از تراکمه قومی به... سمرقند مقا ساخته و آن مسارح و مراعی... ساز وعدت تما ساخته اند
فرهنگ لغت هوشیار

مسامح

مسامح
سوتک ساده انگار آنکه مسامحه کند سهل انگار: ... واسترضا جوانب از موالف و مجانب... و مسامح و منافق و مناصح و مخالص و مماذق تمام با تمام رسانید
فرهنگ لغت هوشیار

مسالح

مسالح
جمع مسلحه، دیدگاه ها زینه پوشان نگهبانان جمع مسلحه: جاهای ترسناک که در آنها لازم است مسلح باشند، جاهایی که درآنها از رخنه های شهر و سرحد مملکت ترس داشته باشند، گروههای مسلح، نگهبانان، جاهای دیده بانان
فرهنگ لغت هوشیار