جمع واژۀ مسرح. (اقرب الموارد). رجوع به مسرح شود، جمع واژۀ مسرح. (دهار) (منتهی الارب). چراگاهها. رجوع به مسرح شود: که مراعی مساعی و مسارح مناجح عالمیان به قطارامطار این علوم سیراب میگردد. (تاریخ بیهقی ص 4)
جَمعِ واژۀ مِسرح. (اقرب الموارد). رجوع به مسرح شود، جَمعِ واژۀ مَسرح. (دهار) (منتهی الارب). چراگاهها. رجوع به مسرح شود: که مراعی مساعی و مسارح مناجح عالمیان به قطارامطار این علوم سیراب میگردد. (تاریخ بیهقی ص 4)
مسایح. ج مسیحه. (اقرب الموارد). رجوع به مسیحه و مسایح شود: مسایل انهار و مسائح امطار معابر سیحون به فضول انواء و سیول انداء پر کرده بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 290) ، نوعی از سرب که بیرونی در الجماهر (ص 259) بدان اشاره کرده است: الابار المستعمل فی أدویه العین لیس بالرصاص القلعی و لا بالاسرب المستعمل انما هو صنف من الاسرب لین صافی یعرف بالمسائح لانه واسط بینهما
مسایح. ج ِمسیحه. (اقرب الموارد). رجوع به مسیحه و مسایح شود: مسایل انهار و مسائح امطار معابر سیحون به فضول انواء و سیول انداء پر کرده بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 290) ، نوعی از سرب که بیرونی در الجماهر (ص 259) بدان اشاره کرده است: الابار المستعمل فی أدویه العین لیس بالرصاص القلعی و لا بالاسرب المستعمل انما هو صنف من الاسرب لین صافی یعرف بالمسائح لانه واسط بینهما
آنچه که در اخلاق زشت شمرده شود. خلاف محاسن. (از معجم متن اللغه). جمع واژۀ قبح. (مهذب الاسماء). جمع واژۀ مقبحه و قبح. ضد محاسن. (ناظم الاطباء). زشتیها. قباحت ها. صفات ناپسند. واحد از لفظ خود ندارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : محاسن و مقابح آن، وی را بازنمودندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100). هرگاه که متقی در کار این جهان فانی و نعیم گذرنده تأملی کند، هرآینه مقابح آن را به نظر بصیرت ببیند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 52). و از مقابح آنچه ناپسندیده نماید خویشتن نگاه می داشت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 121). وقت است که... بعضی از... مقابح فعل تو برشمرم. (کلیله و دمنه). ملک از حال دختر و داماد بحث کرد و از محاسن ومقابح خلق و خلق شوهر یک به یک پرسید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 69). هرکه گناه گنهکاران بر خداوندگار پوشیده دارد... و مقابح او را در لباس محاسن جلوه دهد خاین و غادر است. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 117). به عین رضا و وفا که مقابح را در صورت زیبا بیند و پلاس لباس دیبا پندارد نظر نکند. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 8). ابواب مفاتح مقابح گشودند. (درۀ نادره چ شهیدی ص 150)
آنچه که در اخلاق زشت شمرده شود. خلاف محاسن. (از معجم متن اللغه). جَمعِ واژۀ قبح. (مهذب الاسماء). جَمعِ واژۀ مَقبَحه و قُبح. ضد محاسن. (ناظم الاطباء). زشتیها. قباحت ها. صفات ناپسند. واحد از لفظ خود ندارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : محاسن و مقابح آن، وی را بازنمودندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100). هرگاه که متقی در کار این جهان فانی و نعیم گذرنده تأملی کند، هرآینه مقابح آن را به نظر بصیرت ببیند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 52). و از مقابح آنچه ناپسندیده نماید خویشتن نگاه می داشت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 121). وقت است که... بعضی از... مقابح فعل تو برشمرم. (کلیله و دمنه). ملک از حال دختر و داماد بحث کرد و از محاسن ومقابح خلق و خلق شوهر یک به یک پرسید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 69). هرکه گناه گنهکاران بر خداوندگار پوشیده دارد... و مقابح او را در لباس محاسن جلوه دهد خاین و غادر است. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 117). به عین رضا و وفا که مقابح را در صورت زیبا بیند و پلاس لباس دیبا پندارد نظر نکند. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 8). ابواب مفاتح مقابح گشودند. (درۀ نادره چ شهیدی ص 150)
همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دشنام دادن. (المصادر زوزنی). با کسی دشنام دادن. (تاج المصادر بیهقی). با هم دشنام دادن و ناسزا گفتن. سباب. و رجوع به سباب شود
همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دشنام دادن. (المصادر زوزنی). با کسی دشنام دادن. (تاج المصادر بیهقی). با هم دشنام دادن و ناسزا گفتن. سِباب. و رجوع به سباب شود
جمع واژۀ مربح، به معنی منافع و سودها. (غیاث اللغات) (آنندراج). این کلمه مأخوذ از تازی است. (از ناظم الاطباء). مرابح و مربح در فرهنگهای عربی به دسترس ما دیده نشد
جَمعِ واژۀ مربح، به معنی منافع و سودها. (غیاث اللغات) (آنندراج). این کلمه مأخوذ از تازی است. (از ناظم الاطباء). مرابح و مربح در فرهنگهای عربی به دسترس ما دیده نشد
جمع مسرح، راغ ها مرغزار ها غوشخانه ها (تماشاخانه ها) جمع مسرح چراگاهها: ایلکخان... پیش صمعود... . کسی فرستاد که... از تراکمه قومی به... سمرقند مقا ساخته و آن مسارح و مراعی... ساز وعدت تما ساخته اند
جمع مسرح، راغ ها مرغزار ها غوشخانه ها (تماشاخانه ها) جمع مسرح چراگاهها: ایلکخان... پیش صمعود... . کسی فرستاد که... از تراکمه قومی به... سمرقند مقا ساخته و آن مسارح و مراعی... ساز وعدت تما ساخته اند
جمع مسلحه، دیدگاه ها زینه پوشان نگهبانان جمع مسلحه: جاهای ترسناک که در آنها لازم است مسلح باشند، جاهایی که درآنها از رخنه های شهر و سرحد مملکت ترس داشته باشند، گروههای مسلح، نگهبانان، جاهای دیده بانان
جمع مسلحه، دیدگاه ها زینه پوشان نگهبانان جمع مسلحه: جاهای ترسناک که در آنها لازم است مسلح باشند، جاهایی که درآنها از رخنه های شهر و سرحد مملکت ترس داشته باشند، گروههای مسلح، نگهبانان، جاهای دیده بانان
جمع مسلحه، جاهای ترسناک که در آن ها لازم است مسلح باشند، جاهایی که در آن ها از رخنه های شهر و سرحد مملکت ترس داشته باشند، گروه های مسلح، نگهبانان، جاهای دیده بانان
جمع مسلحه، جاهای ترسناک که در آن ها لازم است مسلح باشند، جاهایی که در آن ها از رخنه های شهر و سرحد مملکت ترس داشته باشند، گروه های مسلح، نگهبانان، جاهای دیده بانان