جدول جو
جدول جو

معنی مزین - جستجوی لغت در جدول جو

مزین
آراسته
تصویری از مزین
تصویر مزین
فرهنگ واژه فارسی سره
مزین
زینت داده شده، آراسته
تصویری از مزین
تصویر مزین
فرهنگ فارسی عمید
مزین
زینت دهنده، آراینده، آرایشگر
تصویری از مزین
تصویر مزین
فرهنگ فارسی عمید
مزین
آراسته، مجمل، زینت شده
تصویری از مزین
تصویر مزین
فرهنگ لغت هوشیار
مزین
((مُ زَ یَّ))
آراسته شده، زینت شده
تصویری از مزین
تصویر مزین
فرهنگ فارسی معین
مزین
Ornately
تصویری از مزین
تصویر مزین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مزین
de maneira ornamentada
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مزین
verziert
دیکشنری فارسی به آلمانی
مزین
bogato zdobiony
دیکشنری فارسی به لهستانی
مزین
богато украшенно
دیکشنری فارسی به روسی
مزین
пишно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مزین
sierlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
مزین
ornamentadamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مزین
de manière ornée
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مزین
in modo ornato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مزین
सुसज्जित रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
مزین
সুসজ্জিতভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
مزین
dengan megah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مزین
süslü bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مزین
화려하게
دیکشنری فارسی به کره ای
مزین
华丽地
دیکشنری فارسی به چینی
مزین
華麗に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مزین
באופן מפואר
دیکشنری فارسی به عبری
مزین
kwa njia ya mapambo ya kifahari
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مزین
อย่างวิจิตร
دیکشنری فارسی به تایلندی
مزین
بطريقةٍ مزيّنةٍ
دیکشنری فارسی به عربی
مزین
مزین طور پر
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمزین
تصویر تمزین
افزونی کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزین
تصویر حزین
(پسرانه)
اندوهگین، غمگین، لقب یکی از شاعران قرن دوازدهم، حزین لاهیجی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رزین
تصویر رزین
(پسرانه)
محکم، استوار، متین، باوقار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معین
تصویر معین
(پسرانه)
یاریگر، کمک کننده، یاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهین
تصویر مهین
(دخترانه)
ماه زیبا رو، مانند ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از متین
تصویر متین
(پسرانه)
دارای پختگی، خردمندی و وقار، استوار، محکم، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از متین
تصویر متین
هشیوار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبین
تصویر مبین
بازگو کننده
فرهنگ واژه فارسی سره