معنی مزین
مزین
de maneira ornamentada
تصویر مزین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژههای مرتبط با مزین
مزین
مزین
آراسته
فرهنگ واژه فارسی سره
مزین
مزین
زینت داده شده، آراسته
فرهنگ فارسی عمید
مزین
مزین
زینت دهنده، آراینده، آرایشگر
فرهنگ فارسی عمید
مزین
مزین
آراسته، مجمل، زینت شده
فرهنگ لغت هوشیار
مزین
مزین
آراسته شده، زینت شده
فرهنگ فارسی معین
مزین
مزین
Ornately
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مزین
مزین
verziert
دیکشنری فارسی به آلمانی
مزین
مزین
bogato zdobiony
دیکشنری فارسی به لهستانی
مزین
مزین
богато украшенно
دیکشنری فارسی به روسی