جدول جو
جدول جو

معنی مزحم - جستجوی لغت در جدول جو

مزحم
(مِ حَ)
بسیار انبوه یا سخت انبوه. (منتهی الارب) (آنندراج). رجل مزحم، مردی که مردمان در نزد وی بسیار انبوهی می کنند و یا سخت انبوهی می نمایند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مزحم
سخت انبوه
تصویری از مزحم
تصویر مزحم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مزدحم
تصویر مزدحم
ازدحام کننده، انبوهی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملحم
تصویر ملحم
نوعی جامۀ ابریشمی، جامۀ سفید ابریشمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفحم
تصویر مفحم
فرومانده از سخن گفتن و حجّت آوردن، درمانده در سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
کسی یا چیزی که باعث زحمت دیگری می شود، رنج رساننده
فرهنگ فارسی عمید
انبوه انبوه شده ازدحام کرده شده انبوه شده. ازدحام کننده انبوهی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت خورانیده، شکست خورده، خود چسبان، پرند تار بافته، چسبیده، نوعی پارچه که تار آن از ابریشم است: (خز بجای ملحم و خرگاه بدل باغ و بوستان آمد) (رودکی. المعجم. مد. چا. 226: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقحم
تصویر مقحم
سست، ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
زبان بسته، دهان دوخته، خاموش گردانیده، کسی که زبانش را بسته باشند درمانده درسخن (در حجت آوردن و مجادله) : (و اگر زبان آوری و فصاحت نماید بسیار گوی نام کننده و گر بمامن خاموشی گریزد مفحم خوانند) (کلیله. مصحح مینوی. 175)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزحف
تصویر مزحف
غیژگاه مار جای خزیدن، جای ریزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزعم
تصویر مزعم
محل طمع مطمع، امری که برآن اعتماد نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
زحمت رساننده، مانع و بازدارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محزم
تصویر محزم
جای تنگ بند در ستور تنگسازنده برای ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجحم
تصویر مجحم
تیز نگرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحم
تصویر مرحم
رحیم، مرحوم، بسیار مهربانی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفحم
تصویر مفحم
((مُ حَ))
درمانده در سخن، کسی که از سخن گفتن عاجز باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملحم
تصویر ملحم
((مَ حَ))
جامه و بافته ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
((مُ حِ))
باعث زحمت، آزار دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقحم
تصویر مقحم
((مُ حَ))
ضعیف، سست، اعرابیی که در دشت نشو و نما کند، آن که به هنگام قحطی ترک دیار خود کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزدحم
تصویر مزدحم
((مُ دَ حِ))
ازدحام کننده، انبوهی کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
دست و پا گیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
Obtrusive, Troublesome
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
intrusif, ennuyeux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
intrusivo, problemático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
aufdringlich, lästig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
natrętny, kłopotliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
навязчивый , беспокойный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
нав'язливий , проблемний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
opdringerig, hinderlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
entrometido, molesto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
invadente, fastidioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
दखल देने वाला , परेशान करनेवाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
দৃষ্টি আকর্ষণকারী , ঝামেলাযুক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
mengganggu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی