جدول جو
جدول جو

معنی مزجی - جستجوی لغت در جدول جو

مزجی
(مُ زَجْ جا)
رجل مزجی، مردی که خویشتن را به گروهی چسباند که از ایشان نبود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و مزلّج. (اقرب الموارد). و رجوع به مزلج شود
کشتی به شتاب رانده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مزجی
(مَ جی ی / ی)
آمیغی.
- ترکیب مزجی، آن است که دو کلمه را که هریک معنی جداگانه دارند با یکدیگر ترکیب کنند و نام یک شخص نهند چون ’معدی کرب’ که هر دو کلمه نام یک شخص است و هرجزء دلالت بر معنی مستقلی ندارد. بخلاف ترکیب اسنادی
لغت نامه دهخدا
مزجی
(مُ جا)
چیز اندک. مؤنث آن مزجات است. (منتهی الارب) (آنندراج). هرچیز اندک و بی قدر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مزکی
تصویر مزکی
معرفی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجی
تصویر منجی
نجات دهنده، رهایی دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزیج
تصویر مزیج
مزاج ها، اوضاع دستگاه گوارش، وضع معده ها و روده ها، کنایه از مجموعه کیفیت های جسمی و روحی، در طب قدیم هر کدام از کیفیت های چهارگانه در بدن انسان یا مواد خوراکی که عبارت است از مثلاً سرد، گرم، خشک و تر، کنایه از سرشت ها، طبیعت ها، کنایه از حالت ها، وضعیت ها، جمع واژۀ مزاج
فرهنگ فارسی عمید
(مِ زَ)
دهی است از دهستان خان اندبیل بخش مرکزی شهرستان هروآباد، در 7/5هزارگزی جنوب غربی هروآباد و 4هزارگزی راه هروآباد به میانه و در منطقه کوهستانی سردسیر واقع و دارای 360 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری، صنایع دستی آنان گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مزجل
تصویر مزجل
نیزه نیزه خرد
فرهنگ لغت هوشیار
رهاننده رها گاه، پشته مکان نجات جای رهایی، زمین مرتفع. نجات دهنده رها کننده
فرهنگ لغت هوشیار
مزاج بنگرید به مزاج مزاج: آن چنانی ز عشق و طبع و مزیج که نسنجی بچشم عاقل هیچ. (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجی
تصویر محجی
زفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزکی
تصویر مزکی
پاک شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاجی
تصویر مزاجی
خیمی سرشتی منسوب به مزاج: وضع مزاجی فلان بد است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدجی
تصویر مدجی
شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
در تازی نیامده: لیزی چسبناکی لزج بودن چسبناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزجی
تصویر تزجی
بس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجی
تصویر منجی
((مُ))
نجات دهنده، رهایی دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منجی
تصویر منجی
((مُ جا))
پناه، جای نجات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزکی
تصویر مزکی
((مُ زَ ک کا))
پاکیزه شده، پاک شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزکی
تصویر مزکی
((مُ زَ کّ))
پاک کننده، پاکیزه کننده، معرف، شناساننده، آنکه شاهدان عادل را تزکیه و آنها را به پاکی و پارسایی توصیف کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
Sliminess
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
viscosité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
דְבִיקוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
끈적임
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
kelengketan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
चिपचिपापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
viscosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
slijmerigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
viscosidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
липкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
слизкость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
lepkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
Schleimigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
viscosidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لزجی
تصویر لزجی
粘稠
دیکشنری فارسی به چینی