جمع واژۀ معیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن). اسباب زندگانی. جمع واژۀ معیشت. (آنندراج) (غیاث). اسباب زندگانی و لوازم زندگانی. (ناظم الاطباء) : ابواب معایش لشکر در انحطاط افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358). و رجوع به معیشه و معیشت شود
جَمعِ واژۀ معیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن). اسباب زندگانی. جَمعِ واژۀ معیشت. (آنندراج) (غیاث). اسباب زندگانی و لوازم زندگانی. (ناظم الاطباء) : ابواب معایش لشکر در انحطاط افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358). و رجوع به معیشه و معیشت شود
مقابل کاهش. افزایش. افزودن. (یادداشت بخط مؤلف) : گرت رای به آزمایش بود همه روزت اندر فزایش بود. فردوسی. - فزایش رسیدن، زیاد شدن. افزایش یافتن. فزونی یافتن. - ، زیاد نمودن. بیشتر بنظر رسیدن. بهتر جلوه کردن: همه چیز را کآزمایش رسد چو دیده پسندد فزایش رسد. نظامی. - فزایش کردن، افزودن. افزاییدن: به دانش ورا آزمایش کنید همه نیکویی در فزایش کنید. فردوسی. شما هم به یزدان نیایش کنید همه نیکویی در فزایش کنید. فردوسی. ، نشو. بالش. زهش. (یادداشت بخط مؤلف). - فزایش گرفتن، بالیدن. رشد کردن. نمو کردن. بالا رفتن: ستایش گرفتند بر رهنمای فزایش گرفت از گیا چارپای. فردوسی. رجوع به افزایش شود
مقابل کاهش. افزایش. افزودن. (یادداشت بخط مؤلف) : گرت رای به آزمایش بود همه روزت اندر فزایش بود. فردوسی. - فزایش رسیدن، زیاد شدن. افزایش یافتن. فزونی یافتن. - ، زیاد نمودن. بیشتر بنظر رسیدن. بهتر جلوه کردن: همه چیز را کآزمایش رسد چو دیده پسندد فزایش رسد. نظامی. - فزایش کردن، افزودن. افزاییدن: به دانش ورا آزمایش کنید همه نیکویی در فزایش کنید. فردوسی. شما هم به یزدان نیایش کنید همه نیکویی در فزایش کنید. فردوسی. ، نشو. بالش. زهش. (یادداشت بخط مؤلف). - فزایش گرفتن، بالیدن. رشد کردن. نمو کردن. بالا رفتن: ستایش گرفتند بر رهنمای فزایش گرفت از گیا چارپای. فردوسی. رجوع به افزایش شود
جمع واژۀ مزیه. فزونی ها. (ناظم الاطباء) ، عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج) ، در تداول، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست، حق مدیریت، حق اولاد و جز آن، آنچه موجب امتیاز شود. رجوع به امتیاز و مزیت شود
جَمعِ واژۀ مزیه. فزونی ها. (ناظم الاطباء) ، عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج) ، در تداول، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست، حق مدیریت، حق اولاد و جز آن، آنچه موجب امتیاز شود. رجوع به امتیاز و مزیت شود