جدول جو
جدول جو

معنی مزایش - جستجوی لغت در جدول جو

مزایش
مزرعه ای در شمال روستای بالا جاده که تپه ی تاریخی مزایش در
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فزایش
تصویر فزایش
افزایش، افزونی، افزون کردن، افزون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
مزیت ها، چیزهایی که کسی یا چیزی به واسطه های آن بر نوع خود برتری داشته باشد، افزونی ها، برتری ها، جمع واژۀ مزیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معایش
تصویر معایش
معیشت ها، زندگانی ها، چیزهایی که به وسیله آن زندگانی کنند از خوردنی و آشامیدنی ها، جمع واژۀ معیشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زایش
تصویر زایش
زایمان، عمل زاییدن، بچه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزایش
تصویر گزایش
آزار و گزند رساندن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ یِ)
جمع واژۀ معیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن). اسباب زندگانی. جمع واژۀ معیشت. (آنندراج) (غیاث). اسباب زندگانی و لوازم زندگانی. (ناظم الاطباء) : ابواب معایش لشکر در انحطاط افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358). و رجوع به معیشه و معیشت شود
لغت نامه دهخدا
(فَ یِ)
مقابل کاهش. افزایش. افزودن. (یادداشت بخط مؤلف) :
گرت رای به آزمایش بود
همه روزت اندر فزایش بود.
فردوسی.
- فزایش رسیدن، زیاد شدن. افزایش یافتن. فزونی یافتن.
- ، زیاد نمودن. بیشتر بنظر رسیدن. بهتر جلوه کردن:
همه چیز را کآزمایش رسد
چو دیده پسندد فزایش رسد.
نظامی.
- فزایش کردن، افزودن. افزاییدن:
به دانش ورا آزمایش کنید
همه نیکویی در فزایش کنید.
فردوسی.
شما هم به یزدان نیایش کنید
همه نیکویی در فزایش کنید.
فردوسی.
، نشو. بالش. زهش. (یادداشت بخط مؤلف).
- فزایش گرفتن، بالیدن. رشد کردن. نمو کردن. بالا رفتن:
ستایش گرفتند بر رهنمای
فزایش گرفت از گیا چارپای.
فردوسی.
رجوع به افزایش شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مزیه. فزونی ها. (ناظم الاطباء) ، عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج) ، در تداول، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست، حق مدیریت، حق اولاد و جز آن، آنچه موجب امتیاز شود. رجوع به امتیاز و مزیت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فزایش
تصویر فزایش
افزایش
فرهنگ لغت هوشیار
گزش رساندن آزار رسانیدن: نه خلطی که جانرا گزایش کند ونی آنکه خونرا فزایش کند (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
عطیه ها و انعام ها، حق مدیریت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معیشه، زندگیها گذران ها انگل جمع معاش معیشت: زندگانیها، آنچه بوسیله آن زندگی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایش
تصویر زایش
عمل زاییدن ولادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معایش
تصویر معایش
((مَ یِ))
جمع معیشت، اسباب و لوازم زندگانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زایش
تصویر زایش
((یِ))
عمل زاییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فزایش
تصویر فزایش
((فَ یِ))
افزایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
((مَ))
جمع مزیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
برتری ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زایش
تصویر زایش
تولد
فرهنگ واژه فارسی سره
تناسل، تولیدمثل، زادوولد، زاییدن، تولد، میلاد، ولادت
متضاد: مرگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
امتیازات، امتیازها، برتری ها، رجحان ها، فزونی ها، فواید، مزیت ها، منافع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مزرعه ای در شمال بالا جاده ی کردکوی که دارای تپه ی تاریخی
فرهنگ گویش مازندرانی