جدول جو
جدول جو

معنی مزاریب - جستجوی لغت در جدول جو

مزاریب
(مَ)
جمع واژۀ مزراب. ناودانها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مزراب و زرب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مزامیر
تصویر مزامیر
مزمار، نغمه هایی که با نی نواخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
با هم زراعت کردن یا قرار کشت کاری با هم گذاشتن بر طبق قرارداد معین، عقدی که در آن صاحب زمین، زمین خود را به کس دیگر واگذار می کند که در آن زراعت کند و حاصل آن را میان خود قسمت کنند
فرهنگ فارسی عمید
عمل جراحی در زایمان غیر طبیعی که شکم را در بالای رحم چاک می دهند و بچه را خارج می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاریب
تصویر محاریب
محراب ها، جاهای ایستادن پیش نماز، قبله ها، بالای خانه ها، صدر مجلس ها، جایگاه شیرها، جمع واژۀ محراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخاریب
تصویر تخاریب
تخریب ها، خراب کردن ها، ویران کردن ها، جمع واژۀ تخریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاریق
تصویر مخاریق
مخراق ها، فریب و دروغ ها، جمع واژۀ مخراق
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
جمع واژۀ تخروب. (قطر المحیط). سوراخها مانند خانه های زنبوران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، سوراخ که در آن مگس انگبین نهد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (از ناظم الاطباء). بمعنی نخاریب به نون که تابجای نون آمده است. (از قطر المحیط). صاحب نشوءاللغه آرد: النخاریب و التخاریب، خروق کبیوت الزنابیر و الثقب التی یمج النحل العسل فیها. (نشوءاللغه ص 23)
جمع واژۀ تخریب. ویران کردن ها: و تعبیۀ لشکرها و تخاریب بلادو شهرها بر آن شیوه پیش گیرند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خرّوب و خروبها. رجوع به خروب در این لغت نامه شود، وزنی بوده است. (یادداشت بخط مؤلف). وزنها معادل یک خروب: مقدار الشربه منه (من جوز الکوثل) سته خراریب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
علی الجمع، تازیان بیابان باش خاصه، و لا واحد له و قیل هو جمع اعراب و النسبه الیه اعرابی و هو واحده. (منتهی الارب). و رجوع به اعرابی شود. جمع واژۀ اعراب. (ناظم الاطباء). جج و لیس اعراب جمعاً لعرب. (مهذب الاسماء). اهل بادیه. بادیه نشین. و صاحب اقرب الموارد ذیل اعراب آرد: ساکنان بادیه از عرب بخصوص واحدی ندارد و گویند واحد آن اعرابی است و در شعر فصیح اعاریب آمده چون:
اعاریب ذوو فخر بافک.
و در صحاح آمده است: نسبت به اعراب اعرابی است، واحدی ندارد و اعراب جمع عرب نیست مانند انباط که جمع واژۀ نبط است بلکه عرب اسم جنس است - انتهی. و در تعریفات آمده است که: اعراب، جاهل از عرب. (از اقرب الموارد). و در متن اللغه آمده است: اعراب بادیه نشینان اند و مفردی ندارد و نسبت بدان اعرابی است یا هر بادیه نشینی که در طلب گیاه و جستجوی جایگاه بارانی باشد خواه عربی و خواه از موالی را اعرابی خوانند. جمع واژۀ اعراب. و رجوع به اعراب و اعرابی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تجربه. تجارب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تجریب و تجارب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محراب. (منتهی الارب). رجوع به محراب شود، محاریب بنی اسرائیل، مسجدهائی که بنی اسرائیلیان در آن می نشینند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مزراق. (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (ناظم الاطباء). و رجوع به مزراق شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مزروع، به معنی کشت و کشته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ج مقرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ مقرب به معنی زن یا اسب و گوسپند نزدیک زاییدن رسیده. (آنندراج). و رجوع به مقرب شود، جمع واژۀ مقربه. (ناظم الاطباء). رجوع به مقربه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سزارین
تصویر سزارین
عمل جراحی در زایمان غیر طبیعی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مزار، مستیگاهان گور ها و مسیتنامه نوشته ای که پیرامون مسیتگاهان و گور ها فراهم آید جمع مزار: زیارتگاهها: واضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر ومصانع و مزارات متبرک و بقاع خیر صرف کرده است، قبرها آرامگاهها، کتابی که از زیارتگاهها و قبرها بحث کند: مزارات تبریز مزارات شیراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاریب
تصویر محاریب
جمع محراب، از ریشه پارسی مهرابه ها جمع محراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخاریب
تصویر تخاریب
ویران کردنها، تخاریب بلاد و شهرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساریق
تصویر مساریق
بنگرید به ماساریقا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاریط
تصویر مخاریط
ماران پوست افکن
فرهنگ لغت هوشیار
مزارعه در فارسی کشاورزی، شمیزش پیمانی است میان خاوند و کشتکار که بخشی از برداشت به خاوند داده می شود زراعت کردن، عقدی است که بموجب آن احد طرفین زمینی را برای مدت معینی بطرف دیگر میدهد که آنرا زراعت کرده و حاصل را تقسیم کنند. توضیح در عقد مزارعه حصه هر یک از مزارع وعامل باید بنحو اشاعه از قبیل ربع یا ثلث یا نصف و غیره معین گردد و اگر بنحو دیگر باشد احکام مزارعه جاری نخواهد شد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مزمار، نای ها، نایسرودها جمع مزمار: نیهای نوازندگی، سرودها و اشعاری که بانی نواخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرازیب
تصویر مرازیب
جمع مرزاب، از ریشه پارسی مرزابها بنگرید به مرزاب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخراق، فوته های پیچیده، کار بران سر انجام دهندگان، جوانمردان، دهشمندان، نیک بالایان، گاوان جمع مخراق. سخاوتمندان اشخاص سخی جوانمردان، مردان نیکو اندام، اشخاص کاربر، آنچه کودکان با آن بازی کنند، گاوان دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخالیب
تصویر مخالیب
جمع مخلب، چنگال ها جمع مخلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاذیب
تصویر مجاذیب
جمع مجذوب، کشیده شدگان ربوده شدگان
فرهنگ لغت هوشیار
((س یَ))
عمل جراحی جهت خروج نوزاد از شکم و زایمان های غیرطبیعی. ژول سزار قیصر روم به این طریق به دنیا آمده و نام این عمل از نام او گرفته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزامیر
تصویر مزامیر
((مَ))
جمع مزمار و مزمور، نای ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزارعت
تصویر مزارعت
((مُ رِ عَ))
با یکدیگر کشاورزی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخاریق
تصویر مخاریق
((مَ))
جمع مخراق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاریب
تصویر محاریب
((مَ))
جمع محراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخاریب
تصویر تخاریب
((تَ))
جمع تخروب، سوراخ ها، خانه های زنبور، لانه های زنبور
فرهنگ فارسی معین
محل رویش درخت آزاد، نرده ی چوبی، مرتعی جنگلی در اطراف چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
کمدی، خنده دار، خنده آور، طنزآمیز، خنده آوری، شوخ
دیکشنری اردو به فارسی